کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریختن بطور اسم صدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تب ریختن
لغتنامه دهخدا
تب ریختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پایان یافتن تب . قطع شدن تب . دور شدن تب : اگر گرد رهشان شود بیشه گردتب از پیکر شیر ریزد چو گرد.ظهوری (از آنندراج ).
-
پیشاب ریختن
لغتنامه دهخدا
پیشاب ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بول کردن . شاشیدن . آب تاختن . در تداول اطفال جیش کردن . درتداول عوام ادرار کردن . پیشاب کردن . زهراب ریختن .
-
درم ریختن
لغتنامه دهخدا
درم ریختن . [ دِ رَم ْ ت َ ] (مص مرکب ) ریختن درم . افشاندن درم . || نور افشاندن . نور پاشیدن .- درم ریختن ماه ؛ نور افشانی کردن ماه : ماه در آب چون درم ریزدهر کجا ماهیی است بگریزد.نظامی .
-
دور ریختن
لغتنامه دهخدا
دور ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون ریختن . دورانداختن چنانکه غذای پس مانده و بیمصرف یا چیزی بی ارزش را. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دورانداختن شود.
-
دندان ریختن
لغتنامه دهخدا
دندان ریختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) افتادن دندانهای کسی . ساقط شدن دندان . (یادداشت مؤلف ). سل . (منتهی الارب ) : نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت هر طفل نی سوار کند تازیانه اش . ؟- دندانهای کسی (حیوانی ) ریختن ؛ کنایه است از دچار ضعف و ناتوانی ش...
-
در ریختن
لغتنامه دهخدا
در ریختن . [ دُ ت َ ] (مص مرکب ) پاشیدن و ریختن مروارید. فروریختن مروارید. || کنایه از سخن خوب و لطیف گفتن . (برهان ). سخنان خوب و پاکیزه گفتن . (آنندراج ). || کنایه از گریه کردن و اشک ریختن . (برهان ) (آنندراج ). گریستن .
-
زخمه ریختن
لغتنامه دهخدا
زخمه ریختن . [ زَ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) با مضراب بر طاس و مانند آن ، زخمه زدن . نواختن : کوس رویین بلند کرد آواززخمه بر کاسه ریخت کاسه نواز.نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 84).
-
رنگ ریختن
لغتنامه دهخدا
رنگ ریختن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) زایل شدن رنگ . (از آنندراج ). رنگ باختن . رنگ رفتن . رنگ جهیدن . رنگ پریدن . رجوع به همین ماده ها شود : پسر کآنهمه شوکت و پایه دیدپدر را بغایت فرومایه دیدخیالش بگردید و رنگش بریخت ز هیبت به بیغوله ای در گریخت . سعدی ...
-
زبان ریختن
لغتنامه دهخدا
زبان ریختن . [ زَ ت َ ] (مص مرکب ) زیاد حرف زدن . (فرهنگ نظام ). انواع ادله و استحسانات برای اقناع او گفتن . همه نوع گفتنی ها را گفتن . انحاء التماس ها را کردن : هزار زبان ریختم تا کمی راضی شد. اینقدر زبان نریز.
-
ساغر ریختن
لغتنامه دهخدا
ساغر ریختن . [ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) جام شراب را خالی کردن .
-
شالوده ریختن
لغتنامه دهخدا
شالوده ریختن . [ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) شالوده افکندن .پی افکندن . پی ریختن . پی ریزی کردن . بنیاد و اساس بنا یا امری را طرح کردن . رجوع به شالده و شالوده شود.
-
شمع ریختن
لغتنامه دهخدا
شمع ریختن . [ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن شمع. (از آنندراج ) : چشم مخمور ترا تا دیده نرگس از قلم شمع می ریزد که بر بالین بیمار آورد. محسن تأثیر (از آنندراج ).رجوع به شمعریز شود.
-
طرح ریختن
لغتنامه دهخدا
طرح ریختن . [ طَ ت َ ] (مص مرکب ) نقشه کشیدن . پی ریزی کردن . پی افکندن . طرح ریزی نمودن .
-
شراب ریختن
لغتنامه دهخدا
شراب ریختن . [ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) شراب دادن . می از جام به پیاله سرازیر کردن : دهان شیشه گشا صبح شد شراب بریزمیی به ساغر من همچو آفتاب بریز.خاقانی .
-
قائم ریختن
لغتنامه دهخدا
قائم ریختن . [ ءِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از عاجز آمدن و جنگ ناکردن باشد. (برهان ).