کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکن کاشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رکن الدوله
لغتنامه دهخدا
رکن الدوله .[ رُ نُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) داود از امرای ارتقیه کیفا(جلوس : حدود 502 هَ . ق . = 1108 م . وفات : حدود 543 هَ . ق . = 1148 م .). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام ).
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) ابوبکربن عثمان پدر شمس الدین اول [مؤسس آل کرت ] است که در نیمه ٔ اول قرن هفتم هجری قمری می زیسته است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ابوبکر و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 368، 367 شود.
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) ابن رفیعالدین کرمانی که پدر و پسر هر دو شاعر بودند. رکن الدین از گویندگان قرن هفتم هجری قمری و دانشمندی پرهیزگار و معاصر حمداﷲ مستوفی بود. مستوفی در مدح اوشعری سروده و فرستاده است به مطلع زیر : جهان فضل و هنر جان نطق...
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) ابوالمظفر ملک ارسلان بن طغرل بن محمدبن ملکشاه سلجوقی که قریب شانزده سال سلطنت کرد و به سال 581 هَ . ق . درگذشت .او پادشاهی عادل و مهربان و سهل گیر بود و عفو و اغماض فراوان داشت . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 530).
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) از امرای آل طغان یزک که ممدوح خاقانی بوده : شاه عجم رکن دین کز آیت عدلش نام عجم روضةالسلام بر آمدمفخر آل طغان یزک که ز حلمش بر سر دهر حرون لگام برآمد. خاقانی .میر کشورگشای رکن الدین که درش دیو را شهاب کند.خاقانی .
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) اوحدی مراغه ای . رجوع به اوحدی مراغه ای و رکن الدین ....در فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 صص 486 - 489 شود.
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) باربک شاه بن محمود از سلاطین بنگاله (اخلاف مبارکشاه ) (جلوس : 846 هَ . ق . = وفات : 879 هَ . ق .). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام ).
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) برکیارق . رجوع به برکیارق شود.
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) حجةالحق رکن الدین مبارک . رجوع به رکن الدین (مبارک ...) شود.
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) حسن بن سیدمعین الدین اشرف وزیر شاه شجاع (اندک مدتی پس از خواجه قطب الدین سلیمان شاه ) که در اثر جعل نامه ای از طرف خواجه جلال الدین تورانشاه و خواجه همام الدین ، با امر پادشاه تیرباران گردید. و منصب وزارت به خواجه جل...
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) خمارتکین . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 559 و تاریخ گزیده چ اروپا ص 447 شود.
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) خواجه جوق رکن الدین . (یادداشت مؤلف ). رجوع به خواجه جوق و شدالازار ص 255 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 192 شود.
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) خواجه رکن الدین عمیدالملک وزیر شاه شیخ ابواسحاق و پسر قاضی شمس الدین محمود صائنی وزیر است . عبید زاکانی از ستایشگران او بود و از جمله چکامه ای به مطلع زیر درباره ٔ وی دارد:خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک که بنده نام د...
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) خورشاه بن علاءالدین محمد، آخرین شاه فرمانروایان الموت . وی به دست هلاکوخان اسیر شد و در سپاه منکوقاآن به خدمت و قتل و غارت پرداخت و بعدها بسبب اختلاف با سران سپاه او را در رود جیحون غرق کردند. (از حبیب السیر چ خیام ج...
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) رازی . از گویندگان ایران بود. بیت زیر از اوست :روشن نگشت سوز دل ما به هیچ کس در گوشه ٔ فراق غریبانه سوختیم .(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).