کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رک
/rak/
معنی
= ژک
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشکار، بیپروا، بیپرده، بیتعارف، بیتکلف، ساده، صافوپوستکنده، صریح ≠ درلفافه
دیکشنری
baldly, blunt, direct, downright, candid, free, curt, curtly, explicit, flat, forthright, foursquare, frank, frankly, plain, ingenuous, straightforward, openhearted, plain-spoken, point-blank, pointed, roundly, square, uninhibited, unmarked, unreserved, unvarnished, upfront, vocal
-
جستوجوی دقیق
-
رک
واژگان مترادف و متضاد
آشکار، بیپروا، بیپرده، بیتعارف، بیتکلف، ساده، صافوپوستکنده، صریح ≠ درلفافه
-
رک
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (ق .) صریح ، بی پرده .
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رَ ] (اِ) ریشه ٔ رکیدن که صورتی یا تصحیفی است از زکیدن و ژکیدن . رجوع به ژکیدن و زکیدن شود. || رسته و صف کشیده . (از برهان ) (ناظم الاطباء).راسته و صف کشیده چه اگر گویند فلان چند رک شد؛ یعنی چند صف شد. (لغت محلی شوشتر). اما در این معنی مصحف رگ...
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رَ ] (ضمیر) به لغت زند و پازند به معنی تو باشد و به عربی انت گویند. (برهان ). به لغت زند ضمیر مفرد مخاطب ؛ یعنی تو و انت . (ناظم الاطباء).
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رَک ک ] (ع مص ) جزوی را بر جزو آن چیز افکندن : رککت الشی ٔ بعضه علی بعض ؛ ای طرحته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی بر چیزی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). جزوی را بر جزو آن چیز افکندن . (آنندراج ). چیزی افکندن . (دهار...
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 226 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول عمده ٔآنجا از غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رِک ک / رَ ] (ع اِ) باران نرم ریزه یا آن زاید از باران ریزه است . ج ، اَرکاک و رِکاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باران ضعیف . (دهار). باران ضعیف و اندک . ج ، ارکاک و رکاک . (از اقرب الموارد).
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رِک ک ](ع ص ) ارض رک ؛ زمین باران ریزه نرسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین باران ریزه نرسیده . (آنندراج ). لغتی در رَک ّ به معنی مذکور. (از اقرب الموارد).
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رُ ] (ص ، ق ) (عامیانه ) بی پرده (گفتار) پوست کنده (گفتار). صریح . صریحاً. بالصراحة. گفته ٔ روشن و کمی تند نسبت به شنونده ناشی از صراحت خلق و راستگویی گوینده . (یادداشت مؤلف ). راست و صریح . بی پرده . بی پروا: حقیقت را رک پوست کنده می گویم . ...
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رُ ] رمزی و اختصاری است از «رجوع کنید» در اصطلاح مصححان کتب و متون .
-
رک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rak = ژک
-
رک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) rok ۱. راست و صریح؛ بیپرده.۲. کسی که صریح و بیپروا سخن میگوید؛ رکگو.
-
رک
دیکشنری فارسی به عربی
بسيط , ختم , صريح , مباشر
-
رک
واژهنامه آزاد
رُک محفظه ای است از حصیر ،چوب ،فلز و یا جنس دیگری که در آن طیور یا اشیا قرار می گیرد با توجه به نوع رک هم از طیور یا اشیا محافظت می کند و هم جهت تهویه و جلو گیری از صدمات فیزیکی از جمله ضربه و فشار آن را در خود جای می دهد.
-
رک
واژهنامه آزاد
(لری؛ ممسنی) رِک؛ چوب دوشاخه.