رک . [ رَک ک ] (ع مص ) جزوی را بر جزو آن چیز افکندن : رککت الشی ٔ بعضه علی بعض ؛ ای طرحته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی بر چیزی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). جزوی را بر جزو آن چیز افکندن . (آنندراج ). چیزی افکندن . (دهار). || دست خود را بردنبه و پهلوی گوسپند نهادن تا فربهی و لاغری آن معلوم شود. مجیدن . برمجیدن . پرماسیدن . (از یادداشت مؤلف ): رک الشاة؛ و کذا رک الشی ٔ بیده ؛ اذا غمزه لیعرف حجمه . (منتهی الارب ). دست خود بر دنبه و پهلوی گوسپند نهادن تا فربهی و لاغری آن معلوم شود. (آنندراج ). دست بر چیزی زدن برای دانستن حجم آن . (از اقرب الموارد). || نیک آرامیدن با زن . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || دست را با گردن به هم غل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست به غل با گردن بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || گناه بر گردن کسی لازم کردن ؛ رک الذنب علی عنقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گناه در گردن کسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گناه را برگردن کسی لازم کردن . (آنندراج ). گناه در گردن کردن . (دهار). || ضعیف شدن . (غیاث اللغات ). ضعیف و رقیق شدن ازآن است : «اقطعه من حیث رک ». (از اقرب الموارد). || کم شدن علم و عقل کسی . ضعیف و ناقص شدن رای و عقل کسی : رک عقله و رأیه . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.