کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رژد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رژد
/ražd/
معنی
۱. پرخور؛ بسیارخوار.
۲. حریص: ◻︎ ز دیدار خیزد هزار آرزوی / ز چشم است گویند رژدی گلو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رژد
فرهنگ فارسی معین
(رَ ژْ) (ص .) 1 - پرخور. 2 - آزمند.
-
رژد
لغتنامه دهخدا
رژد. [ رَ ] (ص ) به معنی رزد است . (از شعوری ج 2 ص 4). بسیارخوار. (ناظم الاطباء) (از لغت فرس اسدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان )(آنندراج ). بسیارخواره . رزد. (از فرهنگ سروری ). لغت رژد را آقای اقبال در وسط لغت نبرد و هم آورد آورده ،از اینرو شاید اصل لغ...
-
رژد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رزد، رس› [قدیمی] ražd ۱. پرخور؛ بسیارخوار.۲. حریص: ◻︎ ز دیدار خیزد هزار آرزوی / ز چشم است گویند رژدی گلو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۷).
-
جستوجو در متن
-
رزد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] razd = رژد
-
رزد
فرهنگ فارسی معین
(رَ) نک رژد.
-
اکول
واژگان مترادف و متضاد
بسیارخوار، پرخور، رژد، شکمپرست، شکمباره
-
رژدی
لغتنامه دهخدا
رژدی . [ رَ ] (حامص ) بسیارخواری . (لغت فرس اسدی نسخه ٔ کتابخانه ٔ نخجوانی ). صفت رژد. عمل رژد. دلگی . (یادداشت مؤلف ) : ز دیدارخیزد هزار آرزوی ز چشم است گویند رژدی گلوی . ابوشکور بلخی (از آنندراج ).و رجوع به رزد و رژد شود.
-
پرخور
واژگان مترادف و متضاد
اکول، بسیارخور، پرخوار، پرخوار، رژد، شکمباره، شکمپرست، شکمو ≠ کمخوراک
-
رژده
لغتنامه دهخدا
رژده . [ رَ دَ / دِ ] (ص ) رژد. حریص و بسیارخورنده . (غیاث اللغات ).
-
رس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ra(o)s پرخور؛ بسیارخوار؛ شکمپرست؛ حریص در خوردن؛ رژد: ◻︎ رسی بود گویند شاه رسان / همهساله چشمش به چیز کسان (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۱).
-
حریص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمند، آزور، پرآز، پرحرص، پرطمع، رژد، طماع، طمعکار ≠ قانع ۲. زیادهطلب، زیادهخواه ۳. گرسنهچشم، ولوع ≠ چشم و دل سیر ۴. علاقهمند، مشتاق ۵. مولع
-
رزد
لغتنامه دهخدا
رزد. [ رَ] (ص ) رژد. شکم پرست و پرخور و شکم خواره . (از ناظم الاطباء). پرخور و شکم خوار را گویند. (آنندراج ) (برهان ). شکم خوار. (انجمن آرا).بسیارخواره را گویند. (فرهنگ سروری ). شکم باره . (یادداشت مؤلف ). اکول و بسیارخوار. (از شعوری ج 2 ص 4). ورجوع...
-
رحیب
لغتنامه دهخدا
رحیب . [ رَ ] (ع ص ) فراخ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : همتی عالی و نعمتی متوالی و کنفی رحیب و مرتعی خصیب . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 286). || فراخ سینه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رحیب الصدر؛ واسعالصدر. (ناظم ا...
-
اکول
لغتنامه دهخدا
اکول . [ اَ ] (ع ص ) فراخ شکم . (دهار) (مهذب الاسماء).بسیارخورنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پرخور و ربوس و رزد و رژد و رس . (ناظم الاطباء). اکال . پرخور. پرخوار. جواظ. شکم خواره . شکم باره . رس . شکمو. شکم بنده . بسیارخوار. بُلَع...