کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رِشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
رشتن
فرهنگ فارسی معین
(رِ تَ) (مص م .) تافتن ، تابیدن .
-
رشتن
فرهنگ فارسی معین
(رُ تَ) (مص ل .) افروختن ، تافتن .
-
رشتن
لغتنامه دهخدا
رشتن . [ ] (اِخ ) نام وزیر دارای بزرگ پسر بهمن که پسرش دارابن دارا او را رنجانید و هم او بدین سبب در باطن با اسکندر رومی یکی شد و او را بر ضد دارا برانگیخت . رجوع به فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 55 و 57 شود.
-
رشتن
لغتنامه دهخدا
رشتن . [ رُ ت َ ] (مص ) رنگ کردن . (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). حنا بستن به دست و پا. (از شعوری ج 2 ص 19) : حناست آنکه ناخن دلبند رُشته ای یا خون بیدلیست که در بند کُشته ای . سعدی (از انجمن آرا).برشتی هفت رنگ اکنو...
-
رشتن
لغتنامه دهخدا
رشتن .[ رِ ت َ ] (مص ) ریسیدن و تافتن پشم و ابریشم و کتان و جز آن که بعربی غَزْل گویند. (از شعوری ج 2 ورق 19). ریسیدن و تافتن و تابیدن . (ناظم الاطباء). ریسیدن .(آنندراج ). ریسیدن پشم و پنبه و غیره باشد. (لغت فرس اسدی ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ نخجوانی ...
-
رشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) reštan ریسیدن؛ پنبه یا پشم را با دوک تاب دادن و بهشکل نخ درآوردن.
-
رِشتَن
لهجه و گویش بختیاری
reštan رشتن، ریسیدن.
-
رِشتِنْ
لهجه و گویش بختیاری
rešten نخ پشمى که با آن فرش بافند.
-
جستوجو در متن
-
نارشتن
لغتنامه دهخدا
نارشتن . [ رِ ت َ ] (مص منفی ) نرشتن . نریسیدن . مقابل رشتن . رجوع به رشتن شود.
-
ریسیدن
لهجه و گویش بختیاری
risidan ریسیدن، رشتن.
-
ریستن
لهجه و گویش تهرانی
ریدن/ رشتن
-
باغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاغند، پاغنده، باغنده، غند، غنده› [قدیمی] bāqond پنبۀ زدهشده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند.
-
ریسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) رشتن .
-
رسیدن
لغتنامه دهخدا
رسیدن . [ رِ دَ ] (مص ) رشتن و ریسیدن . (ناظم الاطباء). مخفف ریسیدن . رجوع به ریسیدن و رشتن شود.