کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رَم
لهجه و گویش بختیاری
ram رَم، ترس و گریز.
-
رَم
لهجه و گویش بختیاری
ra:m رحم.
-
واژههای مشابه
-
رم
واژگان مترادف و متضاد
۱. رمیدن، فرار، گریز، وحشت ۲. اکراه، نفرت ۳. رمه، گله ۴. دسته، گروه
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمص .) ترس ، فرار.
-
رم
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) گلة چارپایان ، رمه .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) مخففِ ریم ، چرک .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رُ) (اِ.) گرداگرد دهان .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رِ مّ) [ ع . ] 1 - (اِ.) آب آورد. 2 - کاه ریزه هایی که بر زمین قرار گیرد. 3 - مغز استخوان . 4 - (اِمص .) تری ، نمی .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] 1 - (اِ.) چیز، شی ء. 2 - چاره ، حیله . 3 - (مص م .) اصلاح کردن ، نیکو کردن چیز. 4 - گرفتن ستور چوب ها را به دهان و خوردن . 5 - (مص ل .) پوسیده شدن استخوان ، پوسیدن .
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رَ ] (اِ) رمه و گله ٔ گوسفند و اسب و غیره . (برهان ). گله و رمه ٔ ستور. (ناظم الاطباء) : کمند کیانی همی داد خم که آن کره را بازگیرد ز رم . فردوسی .نداد داد مرا چون نداد گربه مراترا از اسب و خر و گاو و گوسفند رم است . ناصرخسرو.کآن راز کند رمیده...
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رَ ] (اِمص ) رمیدن و نفرت . (برهان قاطع). رمیدن .(اوبهی ). هراس و ترس . گریز و فرار. (ناظم الاطباء). رم کردن . رمیدگی . (آنندراج ). گریختن . و با لفظ خوردن و زدن و کردن و نمودن استعمال شود و با لفظ دادن به معنی گریزانیدن است . (آنندراج ). اعرا...
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رَم م ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس میان داراگرد و حدود کرمان . جایی با کشت و برز بسیار و نعمت فراخ . (حدود العالم ). نام چند موضع است در فارس و از آن جمله است رم حسن بن جیلویه و رم اردام بن جوانابه و رم قاسم بن شهریار و رم حسن بن صالح . (ا...
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رَم م ] (ع مص ) به صلاح بازآوردن . اصلاح کردن . (لسان العرب ). اصلاح کردن خلل . (زوزنی ) (دهار). اصلاح کردن بنا. (اقرب الموارد). اصلاح نمودن و نیکو کردن . (منتهی الارب ). || خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (لسان العرب ) (اقرب الموارد): البقر ترم ...
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رِ ] (اِ) مخفف ریم است که چرک زخم و امثال آن باشد. (برهان ). رجوع به ریم شود.