کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روسپید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روسپید
لغتنامه دهخدا
روسپید. [ س ِ ] (ص مرکب ) کسی که سرافراز باشد بخوبی کاری که کرده است . روسفید : شبی دارم سیاه از صبح نومیددرین شب روسپیدم کن چو خورشید. نظامی .دو پروانه بینم درین طرفگاه یکی روسپید است و دیگر سیاه . نظامی .تا نفکندند نرست آن امیدتا نشکستند نشد روسپید...
-
جستوجو در متن
-
روسپیدی
لغتنامه دهخدا
روسپیدی . [ س ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی روسپید. روسپید شدن : بکدام روسپیدی طمع بهشت بندی که تو در خریطه چندین ورق سیاه داری . سعدی .رجوع به روسپید و روسفید و روسفیدی شود.
-
طرفگاه
لغتنامه دهخدا
طرفگاه . [ طَ ] (اِ مرکب ) مراد از دنیا.(آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ٔ نظامی ) : دو پروانه بینم در این طرفگاه یکی روسپید است و دیگر سیاه .نظامی .
-
روسفید
لغتنامه دهخدا
روسفید. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) روسپید. ممتاز و نامدار و باشرف و برگزیده . (ناظم الاطباء). معزز و ممتاز و دولتمند. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || درست کار. (ناظم الاطباء).- روسفید شدن ؛ از عهده کاری خوب برآمدن و سرافراز شدن .- روسفید کردن ؛ باعث ...
-
سپیدرو
لغتنامه دهخدا
سپیدرو. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) سپیدچهره و سپیدپوست . مقابل سیاه رو : همچون بیاض چشم سیاهان خوش نگاه هند از غریب زاده ٔ ایران سپیدروست . میرزا طاهر (از آنندراج ).رجوع به سپیدروی شود. || بمجاز، بمعنی سربلند. سرفراز. سرافراز : سپیدرویم چون روز تا بمدحت...
-
گلک
لغتنامه دهخدا
گلک . [ گ ُ ل َ ] (اِ مصغر) (از: گل + ک ، پسوند تصغیر). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مصغر گل است . (برهان ) (آنندراج ). || نوعی از صمغ است و آن از بوته ٔ خار جهودانه حاصل میشود و عربان عنزروت میگویند. (برهان ) (آنندراج ). آن صمغ را گوزده نیز گوین...
-
روسپی
لغتنامه دهخدا
روسپی . (ص ) در پهلوی رسپیک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). تلفظ قدیم رُسپی . (از فرهنگ فارسی معین ). زن فاحشه و بدکاره . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). زن قحبه .(از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از شرفنامه ٔ منیری ). زنجه . (شرف...