کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رودگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رودگان
لغتنامه دهخدا
رودگان . [ دَ / دِ ] (اِ) جمع روده است . (برهان قاطع) (آنندراج ). جمع روده است که به قاعده ٔ جمع فارسی ، های آخر لفظ روده در جمع به الف و نون ، تبدیل به گاف شده مثل بندگان جمع بنده و روندگان جمع رونده .(فرهنگ نظام ). عِفج . (زمخشری ). رجوع به روده شو...
-
جستوجو در متن
-
روقان
لغتنامه دهخدا
روقان . (اِخ ) یا رودگان شهری است . صاحب تاریخ قم آرد: اردشیر بابک آن را بنا کرده و نام آن به فارسی رودگان بوده است بعد از آن معرب گردانیدند و گفتند روقان . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 70).
-
عفج
لغتنامه دهخدا
عفج . [ ع ِ / ع َ / ع َ ف َ / ع َ ف ِ ] (ع اِ) روده ٔ مردم و اسب و سباع که طعام از معده بدان نقل کند، و آن مصارین است برای سم داران و سپل داران . (از منتهی الارب ).رودگان فراخ . (زمخشری ). هزارخانه و رودگانی . (دهار). رودگان و معی ، و گویند آن گوشتی ...
-
رندش
لغتنامه دهخدا
رندش . [ رَ دِ ] (اِ) ریزه هایی که از تراشیدن چوب و مس و برنج و امثال آن بریزد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تراشه . براده . خراشه . (ناظم الاطباء). آنچه رندیده باشند از چیزی . || فضول معده و امعا: خیم ؛ رندش شکنبه و رودگان بود. (از لغت فر...
-
رودگانی
لغتنامه دهخدا
رودگانی . [ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی رودگان است که جمع روده باشد و بمعنی مفرد روده هم گفته اند. (برهان قاطع) (از آنندراج ). از رودگان + ی (نسبت ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رودگان و رودها. (ناظم الاطباء). روده ای و یا یک روده . (ناظم الاطباء): امعاء؛...
-
حجرالخطاطیف
لغتنامه دهخدا
حجرالخطاطیف . [ ح َ ج َ رُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) حجرالخطاف . سنگ پرستوک . حجرالیرقان . داود ضریر انطاکی در تذکرة گوید: یتولد بسراندیب من ارض الهند فی قدرالانملة رخو الی الصفرة و البیاض و یسمی حجر الیرقان . و الخطاطیف یعتری فروخها الیرقان فتصفر فتذهب ...
-
رود
لغتنامه دهخدا
رود. (اِ) رودخانه ٔ عظیم و سیال . (برهان قاطع) . رودخانه یعنی آب عظیم . (آنندراج ). نهری که عظیم و جاری باشد. (غیاث اللغات ). رودخانه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). نهر عظیم و سیال . (ناظم الاطباء). آب جاری فراوان که لفظ دیگر فارسی آن دریا و عربیش ...