کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روباهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روباهی
لغتنامه دهخدا
روباهی . (اِخ ) دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در 92هزارگزی جنوب غربی بزمان و در کنار راه مالرو بمپور به کهنوج . در جلگه واقع و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 250 تن است که مذهب تسنن دارند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولش غلات و ...
-
روباهی
لغتنامه دهخدا
روباهی . (حامص ) فریبندگی . حیله گری . (ناظم الاطباء). مکاری . نیرنگ بازی : ولی چون بخت روباهی نمودش ز شیری و جهانگیری چه سودش ! نظامی .و رجوع به روباهی کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
دنب روباهی
لغتنامه دهخدا
دنب روباهی . [ دُم ْ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سلمی تره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سلمی تره شود.
-
روباهی کردن
لغتنامه دهخدا
روباهی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مکر و حیله کردن بود. (انجمن آرا). کنایه از مکر و حیله ورزیدن باشد. (برهان قاطع)(آنندراج ). رجوع به روباه بازی کردن و روباهی شود.
-
جستوجو در متن
-
rubiaceous plant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گیاه روباهی
-
روبهانه
لغتنامه دهخدا
روبهانه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مکارانه . (آنندراج ). بطور روباهی و مکر و فریب . (از ناظم الاطباء).
-
روبهی کردن
لغتنامه دهخدا
روبهی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روباهی کردن . روباه بازی کردن . حیله به کار بردن . مکر و فسون ساختن . نیرنگ بازی کردن . رجوع به روباه بازی کردن شود.
-
روباه رنگین
لغتنامه دهخدا
روباه رنگین . [ هَِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روباه رنگ برنگ . روباه رنگارنگ . روباهی که پوست او ملون و برنگهای گوناگون باشد : شنیدم که روباه رنگین به روس خودآرای باشد چو چشم خروس . نظامی .و رجوع به روباه شود.
-
مجروح گردانیدن
لغتنامه دهخدا
مجروح گردانیدن . [ م َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) مجروح کردن : زاهدی ... دو نخجیر دید که ... به سرو، یکدیگر را مجروح گردانیده ... روباهی خون ایشان می خورد. (کلیله و دمنه ). و رجوع به مجروح کردن شود.
-
اجتحار
لغتنامه دهخدا
اجتحار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سوراخ ساختن برای خود: اجتحر له جحرا. (منتهی الارب ). خویشتن را سوراخی ساختن (تاج المصادر بیهقی )، چنانکه موش و روباهی .
-
جهانگیری
لغتنامه دهخدا
جهانگیری .[ ج َ ] (حامص مرکب ) پادشاهی . (شرفنامه ٔ منیری ). شغل و عمل جهانگیر. تسخیر جهان . جهانگشایی : ولی چون بخت روباهی نمودش ز شیری و جهانگیری چه سودش ؟ نظامی .بگذر از این پی که جهانگیری است حکم جوانی مکن این پیری است . نظامی .ترا آن به که روی خ...
-
شهروی
لغتنامه دهخدا
شهروی . [ ] (اِ) ظاهراً نام جانوری است و ابوالفتوح رازی این کلمه را در عبارت ذیل (چ 1 ج 2 ص 223) آورده است اما معنی آن معلوم نشد: «و هرکه روباهی بکشد یا خرگوشی یا آهویی صید کند و بکشد بر او گوسفندی باشد و هرکه شهروی بکشد بر او بره ای باشد از شیر بازس...
-
مسافری
لغتنامه دهخدا
مسافری . [ م ُ ف ِ ] (حامص ) مسافر بودن . در سفر بودن . مسافرت و حالت سفر. (ناظم الاطباء) : لیکن چو آب روی خضر از مسافریست عزم مسافران به سفر در نکوتر است . خاقانی .- مسافری کردن ؛ سفر کردن . به سفر رفتن . راهی شدن به سوئی چون مسافران : اشتری و گرگی...