کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روا گردانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تعدیة
لغتنامه دهخدا
تعدیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) بازگردانیدن از کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مشغول ساختن کسی را بکاری . || بازگرداندن کسی را از کاری . || واگذاشتن کسی کاری را. (از اقرب الموارد). || فاگذرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ...
-
ارخاص
لغتنامه دهخدا
ارخاص . [ اِ ] (ع مص ) رخصت کردن . اذن دادن . اجازه دادن . روا شمردن . دستوری دادن . || ارزان گردانیدن . (منتهی الارب ). ارزان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ارخاس . فراخ و ارزان کردن نرخ . (زوزنی ). || ارزان خریدن . (منتهی الارب ). || ارزان یافتن . ||...
-
روی تافتن
لغتنامه دهخدا
روی تافتن . [ ت َ ] (مص مرکب )روی تابیدن . اعراض کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). روی گردان شدن . روی گردانیدن . (ناظم الاطباء) : گر روی بتابم ز شماشاید ازایراک بی روی و ستمکاره و با روی و ریایید. ناصرخسرو.خلاصی ده که روی از خود بتابیم به خدمت کردنت توفی...
-
انواء
لغتنامه دهخدا
انواء. [ اِن ْ ] (ع مص ) افکندن هسته ٔ خرما از دهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دانه های خرما انداختن از دهان . (آنندراج ). هسته بیوکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || دور شدن . || بسیارسفر گردیدن . || روا کردن حاجت را. || کلان گردانیدن فربهی شتر را...
-
تقضیة
لغتنامه دهخدا
تقضیة.[ ت َ ی َ ] (ع مص ) تمام برآوردن حاجت . (تاج المصادر بیهقی ). حاجت تمام بگزاردن . (زوزنی ). رسیدن بحاجت کسی و روا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || قاضی فرا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). قاضی گردانیدن سلطان کسی...
-
قضا
لغتنامه دهخدا
قضا. [ ق َ ] (ع مص ) فرمان دادن و حکم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و از این باب است : قضی ربک ؛ ای امر و حکم ربک . (منتهی الارب ). || مردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قضی فلان نحبه ؛ یعنی بمرد. (منتهی الارب ).- قضای ناگهانی ؛ مرگ مفاجا...
-
تحریض
لغتنامه دهخدا
تحریض . [ ت َ ] (ع مص ) براوژولیدن . (زوزنی ). برانگیختن . (دهار). برانگیختن بر کاری . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسی را بر جنگ برانگیختن . (غیاث اللغات ). برآغالانیدن و گرم گردانیدن کسی را بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطبا...
-
حلال
لغتنامه دهخدا
حلال . [ ح َ ] (ع ص ) نقیض حرام . و به این معنی گاه بکسر اول آید. (از منتهی الارب ). جایز. سائغ. مباح . طیب . طیبه . (ترجمان القرآن ) : می جوشیده حلال است سوی صاحب رای شافعی گوید شطرنج حلال است ببازمی و قمار و لواطه بطریق سه امام مر ترا هر سه حلال اس...
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اِ ] (ع مص ) آهنگ حج کردن . || بحرمت شدن . در حرمتی که هتک آن روا نیست درآمدن . || حرام بکردن . (تاج المصادر). || به ماههای حرام درآمدن . در ماه حرام شدن . (تاج المصادر). || در حرم مکه یا مدینه درآمدن . در حرم شدن . (تاج المصادر). || اِحرام...
-
استخفاف
لغتنامه دهخدا
استخفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سبک شمردن کسی را. (منتهی الارب ). سبک گردانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). سبک داشتن .(تاج المصادر بیهقی ): شنودم که بخلوتها خلعت ها را استخفاف کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 502). || خوار داشتن . (منتهی الارب ). سبکدا...
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م َ رَ ] (ع ص ، اِ) ناشایست . حرام . (منتهی الارب ). حرام کرده ٔ خدا. (ناظم الاطباء). ج ، محارم . || حرمت . || رحم محرم یا ذومحرم ؛آنکه نکاح با او روا نباشد. (منتهی الارب ). زنی که نکاح کردن آن بر مرد برای همیشه حرام باشد به سبب خویشاوندی یا...
-
تحریم
لغتنامه دهخدا
تحریم . [ ت َ ] (ع مص ) حرام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). حرام گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). حرام کردن و ناجایزقرار دادن . (فرهنگ نظام ). مقابل تحلی...
-
مهجور
لغتنامه دهخدا
مهجور. [ م َ ] (ع ص ) سخن پریشان . (منتهی الارب ). سخن پریشان و هذیان . (ناظم الاطباء). سخن پریشان و ناحق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هذیانی که بیمار یا نائم بر زبان می آورد. (از اقرب الموارد). و منه قوله تعالی : اًن ّ قومی اتخذوا هذا القرآن مهجوراً...
-
توانستن
لغتنامه دهخدا
توانستن . [ ت ُ / ت َ ن َ /ن ِ ت َ ] (مص ) (از: توان + َستن ، پسوند مصدری ) پهلوی «توانیستن » . قدرت داشتن .مقتدر بودن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). استطاعت . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قوت و قدرت داشتن . (ناظم الاطباء). قدرت داشتن . (یادداشت ب...
-
فرض
لغتنامه دهخدا
فرض . [ ف َ ] (ع اِ) رخنه ٔ کمان که سوفار و جای چله ٔ آن است . (منتهی الارب ). آن جای از کمان که زه بدان افتد.ج ، فِراض . (اقرب الموارد). || آتش زنه . (منتهی الارب ). || جای زدن از آتش زنه یا رخنه ٔ آتش زنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دهانه ٔ...