کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روانه
/ravāne/
معنی
۱. در حال رفتن؛ رونده.
۲. جاری.
〈 روانه شدن (مصدر لازم) ‹روانه گشتن› روان شدن؛ رفتن؛ راهی شدن؛ به راه افتادن.
〈 روانه کردن: (مصدر متعدی) ‹روانه ساختن› روان کردن؛ راهی کردن؛ گسیل کردن؛ فرستادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اعزام، گسیل
۲. راهی، رونده، عازم
فعل
بن گذشته: روانه ساخت
بن حال: روانه ساز
دیکشنری
bound, current
-
جستوجوی دقیق
-
روانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعزام، گسیل ۲. راهی، رونده، عازم
-
dolly
روانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نوعی پایۀ چرخدار که دوربین یا صدابَر بر آن نصب میشود و میتوان آن را بر روی سطحی صاف هدایت کرد
-
روانه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) زود، فوری .
-
روانه
فرهنگ فارسی معین
(رَ نِ) 1 - (ص فا.) روان ، راهی . 2 - (اِ.) ارسال .
-
روانه
لغتنامه دهخدا
روانه . [ رَ ن َ / ن ِ ] (نف ) مرادف روان و رونده ، چنانکه کشان و کشنده و دوان و دونده . (آنندراج ) (انجمن آرا). جاری . سائل . روان : خون جگرم ز فرقت تواز دیده روانه در کنار است . سعدی .و رجوع به روان و روانه شدن و روانه کردن شود. || رونده . (از آنند...
-
روانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ravāne ۱. در حال رفتن؛ رونده.۲. جاری.〈 روانه شدن (مصدر لازم) ‹روانه گشتن› روان شدن؛ رفتن؛ راهی شدن؛ به راه افتادن.〈 روانه کردن: (مصدر متعدی) ‹روانه ساختن› روان کردن؛ راهی کردن؛ گسیل کردن؛ فرستادن.
-
واژههای مشابه
-
dolly pusher
روانهبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] متصدی روانه
-
روانه ساختن
لغتنامه دهخدا
روانه ساختن . [ رَ ن َ / ن ِ ت َ] (مص مرکب ) روانه کردن . رجوع به روانه کردن شود.
-
روانه شدن
لغتنامه دهخدا
روانه شدن . [ رَ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رفتن . راهی شدن . براه افتادن . فرستاده شدن . روان شدن : برون کن از دل اندوه زمانه مگر خوشدل شوی زینجا روانه . ناصرخسرو.و یعقوب با پسران روانه شدند. (قصص الانبیاء). چون این نامه روانه شد ولایت قسمت کردند...
-
روانه کردن
لغتنامه دهخدا
روانه کردن . [ رَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )حرکت دادن . (ناظم الاطباء). فرستادن . گسیل کردن . ارسال کردن . به راه انداختن . راهی کردن . روان کردن . رجوع به روان و روان کردن و روانه شدن شود : وبفرمود تا... طعام ... بدو دادند و او را دل خوش روانه کر...
-
روانه گردیدن
لغتنامه دهخدا
روانه گردیدن . [ رَ ن َ / ن ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) روانه شدن . رجوع به روانه شدن شود : نماند خوف اگر کردی روانه نخواهد اسب تازی تازیانه .شیخ شبستری .
-
روانه ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
اذهب , علاقة موقتة
-
روانه شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِبتعثَ
-
روانه…شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِتَّجَهَ إلي