کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رهو
/rahv/
معنی
آهسته و نرم راه رفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهو
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - طریقه ، روش ، قاعده . 2 - رفتار نرم . 3 - گشادگی میان هر دو پای . 3 - جماعت مردم . 4 - درنا، کلنگ .
-
رهو
لغتنامه دهخدا
رهو. [ رَهَْ وْ ] (ع اِمص ) گشادگی میان هردو پای و هردو پای گشاده رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گشادگی میان هردو پای . (ناظم الاطباء). || رفتار نرم ، گویند: جاء الخیل رهواً. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتار آهسته . (دهار). || طریقه . روش ....
-
رهو
لغتنامه دهخدا
رهو. [ رَهَْ وْ ] (ع مص ) گشاده شدن میان دو پای کسی . || گستردن مرغ بال خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).گستردن مرغ بال را و آرمیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) || آرمیدن دریا. (ناظم الاطباء) (المصادرزوزنی ) (از اقرب الموارد). آرمیده شدن دریا....
-
رهو
لغتنامه دهخدا
رهو. [ رُ ] (اِ) طرز و روش . || قاعده و قانون .(ناظم الاطباء) || پی و نشان . || سیاهی از دور. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
-
رهو
لغتنامه دهخدا
رهو. [ رُ /رَ ] (اِخ ) نام کوهی در سراندیب که آدم چون از بهشت بیرون آمد به آن کوه افتاد. (برهان ) (از لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ) : به کوه رهو برگرفتند راه چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه .اسدی .
-
رهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rahv آهسته و نرم راه رفتن.
-
رهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rahu ۱. طریقه؛ قاعده؛ روش.۲. پی و نشان.۳. در روایات، کوهی در سرندیب که آدم از بهشت بر آن کوه فرود آمد: ◻︎ به کوه رهو برگرفتند راه / چه کوهی بلندیش بر چرخ و ماه (اسدی: لغتنامه: رهو).
-
واژههای همآوا
-
رحو
لغتنامه دهخدا
رحو. [ رَح ْوْ ] (ع مص ) گردانیدن آسیا. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گرد شدن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
رهاء
لغتنامه دهخدا
رهاء. [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رهو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رهو شود.
-
رهون
لغتنامه دهخدا
رهون . [ رُ ] (اِخ ) رهو. ظاهراً صورتی از «رهو» است که مهبط حضرت آدم باشد. مؤلف اخبار الصین و الهند گوید: و فی ارضها [ ارض سرندیب ] جبل یدعی الرهون و علیه هبط آدم علیه السلام . (ص 4). رجوع به رهو شود.
-
آرام رفتن
لغتنامه دهخدا
آرام رفتن . [ رَ ت َ ](مص مرکب ) بتأنی ، به آهستگی ، بنرمی رفتن . رَهْو.
-
راهی
لغتنامه دهخدا
راهی . (ع ص ) اسم فاعل از ریشه ٔ «رهو» که به اعلال «راه » میشود. فراخ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به راه در همین لغت نامه شود.
-
راهیة
لغتنامه دهخدا
راهیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ریشه ٔ رهو. زنبور عسل را گویند بسبب سکون و کندی که در پرواز دارد.(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). زنبور عسل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || می . (آنندراج ).