کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رها جستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عنان رها کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) تاختن ، حمله کردن .
-
جانب کسی رها کردن
لغتنامه دهخدا
جانب کسی رها کردن . [ ن ِ ب ِ ک َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترک حمایت او کردن . رعایت وی نکردن . و رجوع به جانب شود.
-
عنان رها کردن
لغتنامه دهخدا
عنان رها کردن . [ ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شتاب و تعجیل روان شدن . || حمله کردن . (ناظم الاطباء).
-
ازقید رها کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اعتق
-
رها کرد او را
دیکشنری فارسی به عربی
أخلي سبيلُهُ
-
رها کردن (از کمان وغیره)
دیکشنری فارسی به عربی
نبتة
-
رها کردن (از بار یا مانع)
دیکشنری فارسی به عربی
ارح
-
مسؤولیت کار را به حال خود رها کرد
دیکشنری فارسی به عربی
ألقي الحبل علي غاربه
-
درجزیره دورافتاده یاجاهای مشابهی رها شدن یا گیر افتادن
دیکشنری فارسی به عربی
مفرقعات
-
جستوجو در متن
-
جستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: ĵō(i)šn] jastan ۱. خیز کردن؛ خیز برداشتن.۲. [مجاز] رها شدن؛ رهایی یافتن.۳. جهیدن.۴. [قدیمی، مجاز] گریختن.۵. [قدیمی] وزیدن.
-
بجستن
لغتنامه دهخدا
بجستن . [ ب ِ ج َ ] (مص ) جستن . || گریختن . فرار کردن . رهائی یافتن : برجست و خواست که او را بکشد، وزیر بجست . (مجمل التواریخ والقصص ).- بجستن اندام ؛ اختلاج عضو. خلجان . زدن . ضربان . و رجوع به جستن شود.- بجستن باد ؛ هبوب .وزیدن . رها شدن . بیرون ...
-
تقمم
لغتنامه دهخدا
تقمم . [ ت َ ق َم ْ م ُ ] (ع مص ) خاشه روی کردن .(تاج المصادر بیهقی ). پی بردن به خاکروبه ها و جستن آن را. || برآمدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : شدالفرس علی الحجر فتقممها؛ یعنی سخت کرد بر مادیان وبرآمد...
-
تعنت
لغتنامه دهخدا
تعنت . [ ت َ ع َن ْ ن ُ ] (ع مص ) اذیت رسانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خواستن لغزش و مشقت کسی . || تعنت در سؤال ؛ پرسیدن بجهت تلبیس بر وی . (از اقرب الموارد). || عیب جویی از کسی و بدگویی . (ناظم الاطباء). عیب کسی جستن و بدگویی ....
-
چاره جستن
لغتنامه دهخدا
چاره جستن . [ رَ / رِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) تدبیر کردن . تفکر و تأمل در انجام کاری یا اصلاح امری نمودن : نشستند دانش پژوهان بهم یکی چاره جستند بر بیش و کم . فردوسی .به اندیشه ٔ پاک دل را بشست فراوان ز هر گونه ای چاره جست . فردوسی .یکی چاره ٔ راه دیدا...
-
ادلاء
لغتنامه دهخدا
ادلاء. [ اِ ] (ع مص ) بچاه فرو رها کردن دلو. (منتهی الارب ). دلو فروگذاشتن یعنی آویختن . (زوزنی ). فروگذاشتن دلو. (تاج المصادر بیهقی ):ولیکن اَدْل ِ دلوَک فی الدلاء.|| رشوه دادن ، چنانکه به قاضی . || انداختن کار بکسی . || فروهشتن شرم مرد. || کشیدن . ...