کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهایی یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهایی یافتن
لغتنامه دهخدا
رهایی یافتن . [ رَ ت َ] (مص مرکب ) خلاص شدن و آزاد شدن و نجات یافتن . (ناظم الاطباء). تخلص . (منتهی الارب ). تملس . جَستَن . خلاص شدن . مستخلص شدن . رستن . (یادداشت مؤلف ) : بجویید تا قارن رزم زن رهایی نیابد از این انجمن . فردوسی .بدامم نیاید بسان ت...
-
واژههای مشابه
-
drop ball, dropped ball
توپرهایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] روشی برای ادامه دادن بازی پس از ایجاد وقفه که در آن داور توپ را میان دو نفر از بازیکنان دو تیم رها میکند و تنها پس از برخورد توپ با زمین میتوان به آن ضربه زد یا آن را تصاحب کرد
-
رهایی آمدن
لغتنامه دهخدا
رهایی آمدن . [ رَ م َ دَ ] (مص مرکب ) آزادی رسیدن . خلاص و نجات پیدا شدن : بند تو است این جسد چرا خوری اندُه گرت بیاید ز بند تنگ رهایی . ناصرخسرو.زین بند گران که این تن تست چون هیچ نیایدت رهایی .ناصرخسرو.
-
رهایی جستن
لغتنامه دهخدا
رهایی جستن . [ رَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) استخلاص . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). رهایی خواستن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رهایی خواستن شود.
-
رهایی خواستن
لغتنامه دهخدا
رهایی خواستن . [ رَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) خلاص خواستن . آزادی خواستن . استخلاص . طلب رهایی . (از یادداشت مؤلف ) : همه مرغان خلاص از بند خواهندمن از قیدت نمی خواهم رهایی .سعدی .رهایی خواهی از سیلاب اندوه قدم برجای باید بود چون کوه . ؟رجوع به رهای...
-
رهایی دادن
لغتنامه دهخدا
رهایی دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) آزادی دادن . خلاص کردن . نجات دادن . (ناظم الاطباء) : مگر کم رهایی دهد دادگرز سودابه و گفتگوی پدر. فردوسی .جان خاقانی به رشوت می دهم ایام راگر مرا زین روز غم روزی رهایی می دهد. خاقانی .هم فضل و عنایت خدایی دادم ز چنا...
-
رهایی بخش
لغتنامه دهخدا
رهایی بخش . [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) آزادکننده و معاف کننده . (ناظم الاطباء). آزادکننده و رهایی دهنده . (آنندراج ). خلاص بخش .
-
رهایی جا
لغتنامه دهخدا
رهایی جا. [ رَ ] (اِ مرکب ) رهایی جای . پناه . ملجاء. ملاذ. محل نجات . رستگاری . (ناظم الاطباء). منجاة. (اقرب الموارد). عُصر. عُصرة. (منتهی الارب ).
-
رهایی بخش
دیکشنری فارسی به عربی
مخلص
-
رهایی جستن
دیکشنری فارسی به عربی
هروب
-
رهایی داد
دیکشنری فارسی به عربی
أَجارَ
-
رهایی دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
معتق
-
رهایی بخشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
انقذ
-
رهایی دادن
دیکشنری فارسی به عربی
انقاذ , خلص