کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رنگین
/rangin/
معنی
۱. رنگی؛ رنگدار؛ دارای رنگ؛ رنگشده.
۲. رنگارنگ: شیشههای رنگرنگ آن نور را / مینماید اینچنین رنگین به ما (مولوی۱: ۷۶۶).
۳. [مجاز] پر از غذاهای گوناگون.
۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] فریبنده: از این رنگین سخن، خاقانیا، بس / که باده رنگ جویی در نگیرد (خاقانی: ۵۹۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
الوان، پرنقشونگار، رنگارنگ، متلون
دیکشنری
chromatic, colored, colorful
-
جستوجوی دقیق
-
رنگین
واژگان مترادف و متضاد
الوان، پرنقشونگار، رنگارنگ، متلون
-
رنگین
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص نسب .) ملون ، گوناگون .
-
رنگین
لغتنامه دهخدا
رنگین . [ رَ ] (ص نسبی ) (از: رنگ + ین ، پسوند نسبت ) دارای رنگ . ملون . دارای صبغ. (ناظم الاطباء). مُصَبَّغ. بارنگ . رنگی : نابسوده دودست رنگین کردناچشیده به تارک اندر تاخت . رودکی .پوپک دیدم بحوالی سرخس بانگک بربرده به ابر اندراچادرکی دیدم رنگین بر...
-
رنگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رنگ) rangin ۱. رنگی؛ رنگدار؛ دارای رنگ؛ رنگشده.۲. رنگارنگ: شیشههای رنگرنگ آن نور را / مینماید اینچنین رنگین به ما (مولوی۱: ۷۶۶).۳. [مجاز] پر از غذاهای گوناگون.۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] فریبنده: از این رنگین سخن، خاقانیا، بس / که...
-
واژههای مشابه
-
coloured mélange
آمیزۀ رنگین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] گونهای آمیزۀ زمینساختی که واحدهای سازندۀ آن رنگهای متفاوتی دارند
-
chromatopsia, chromopsia
رنگینبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نوعی نقصان بینایی که در آن اشیای رنگین به رنگی دیگر و اشیای بیرنگ، رنگین به نظر میرسند
-
rainbow
رنگینکمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] کمانی شامل نوارهای رنگی که از بازتاب و شکست نور خورشید در ذرات آب معلق در هوا پدید میآید
-
رنگین کمان
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (اِمر.) قوس قزح .
-
تبسم رنگین
لغتنامه دهخدا
تبسم رنگین . [ ت َ ب َس ْ س ُ م ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تبسم نمکین . تبسم شیرین : مکن تبسم رنگین بسوی من هر دم که هست خانه ٔبلبل خراب خنده ٔ گل . محمدقلی سلیم (از بهار عجم ) (از آنندراج ).رجوع به تبسم و دیگر ترکیب های آن شود.
-
رنگین دهلوی
لغتنامه دهخدا
رنگین دهلوی . [ رَگی ن ِ دِ ل َ ] (اِخ ) (سعادت یارخان ...) از شعرای فارسی گوی هندوستان بود و منظومه ای بنام مهر و ماه بزبان فارسی سرود و نیز او را اشعار فراوان بزبان اردو است . وی بسال 1251 هَ . ق . بسن 80سالگی درگذشت . رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکره...
-
رنگین شدن
لغتنامه دهخدا
رنگین شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگی شدن . ملون شدن . بارنگ شدن . انصباغ . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رنگین و رنگین کردن شود.
-
رنگین کردن
لغتنامه دهخدا
رنگین کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رنگی کردن . ملون کردن . بارنگ کردن . || رنگ و روی دادن . بارونق کردن . رجوع به رنگین شود.
-
رنگین کمان
لغتنامه دهخدا
رنگین کمان .[ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) قوس قزح . (از برهان قاطع). به معنی قوس قزح است که آن را کمان شیطان می گفته اند. (آنندراج ). آژفنداک . رجوع به آژفنداک شود : ابر آمده از هر طرف ، رنگین کمان کرده به کف .خاقانی (از آنندراج ).
-
رنگین بان
لغتنامه دهخدا
رنگین بان .[ رَ گیم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 42هزارگزی جنوب غربی کوهدشت و 42هزارگزی غرب راه خرم آباد به کوهدشت . در جلگه واقع است و آب و هوای معتدل دارد و دارای 120 تن سکنه ٔ شیعه است که از طایفه ٔ بازون...