کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمه یار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رامیار
فرهنگ نامها
(تلفظ: rāmyār) (= رمیار) ، رمه یار ، چوپان .
-
رامیار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) رمه یار؛ چوپان ، شبان .
-
رمیار
لغتنامه دهخدا
رمیار. [ رَم ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شبان . گله بان . (برهان ). رامیار. رمه بان . (آنندراج ). رمه یار : منم رمیار پایت آرمیده که سازم خاک پایت کحل دیده .نزاری (از آنندراج ).
-
رامیار
لغتنامه دهخدا
رامیار. (اِ مرکب ) چوپان و گوسپندچران . (ناظم الاطباء). شبان . (آنندراج ) (از برهان ) (از جهانگیری ) (از رشیدی ) (انجمن آرا). اصل این لغت رمه یار بوده یعنی ؛ ایلخی بان و رمه بان و بعضی گفته اند رمه در اصل رامه است یعنی ؛ رام شبان و مطیع او که آنرا رم...
-
سبب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اسباب] sabab ۱. وسیله؛ دستآویز.۲. علت؛ جهت.۳. طریق.۴. [قدیمی] پیوند و علاقۀ خویشی و قرابت.۵. (ادبی) در عروض، از ارکان شعر.〈 سبب ثقیل آوردن: (ادبی) در عروض، که عبارت است از دو حرف متحرک، مانند همه و رمه یا سَرِ و دِلِ.〈 سب...
-
شبان
لغتنامه دهخدا
شبان . [ ش ُ / ش َ ] (اِ) چوپان را گویند که چراننده و محافظت کننده ٔ گوسفند باشد و او را به عربی راعی خوانند. (برهان قاطع). رشیدی در فرهنگ و هدایت صاحب انجمن آرا و به تبع اخیر صاحب آنندراج گوید: چوپان که اکثر در شب گله را پاسبانی کند ضد روزبان و شبان...
-
باره
لغتنامه دهخدا
باره . [ رَ / رِ ] (پسوند) بصورت پسوند در ترکیب با کلمات به معنی دوست دارنده و حریص آید. غلام باره ؛ یعنی پسردوست . بمعنی دوست هم آمده . (برهان ) (دِمزن ) (غیاث ).بمعنی دوست که در بار مذکور شد. (انجمن آرا). کلمه ٔنسبت نیز هست که افاده ٔ معنوی دوست دا...
-
نی
لغتنامه دهخدا
نی . (شبه فعل ) نیست . مخفف نیست . صورتی از نیست . (یادداشت مؤلف ) : آه و دریغا که خردمند راباشد فرزند و خردمند نی ورچه ادب دارد و دانش پدرحاصل میراث به فرزند نی . رودکی .مر او را خرد نی و تیمار نی به شوخیش اندر جهان یار نی . بوشکور.سرد است روزگار و...
-
ددگان
لغتنامه دهخدا
ددگان . [ دَ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ دده . ددها. ددان . جانوران درنده . مقابل دامان : آهوان و ددگان چون از حرم بیرون شوند کس شان نبیند و اندر این آیتی است تا همه خلق بدانند که خدای تعالی آن وحوش را الهام داد و از خلق ایمن گردانید. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و...
-
گزیده
لغتنامه دهخدا
گزیده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) پسندیده . انتخاب کرده شده . (برهان ) (آنندراج ): خِلص ؛ خلاصه گزیده از هر چیزی . خلصان ، صرح ؛ خالص و بی آمیغ از هر چیزی و گزیده ٔ آن . صیاب ؛ برگزیده از هر چیزی . صوابه ؛ گزیده از هر چیزی و از غنیمت . صفی ؛ خالص و گزی...
-
دمه
لغتنامه دهخدا
دمه . [ دَ م َ / م ِ] (ص نسبی ) منسوب به دم : یک دمه . (یادداشت مؤلف ).- یک دمه ؛ به اندازه ٔ یک دم . به قدر یک لحظه : صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست . سعدی . || (اِ) باد و برف و سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از...
-
چوپان
لغتنامه دهخدا
چوپان . (ص ، اِ) همریشه ٔ شبان در پهلوی شوپان در جغتایی کوپان (با واو مجهول ) و چوبان (با واو مجهول و باء). (حواشی برهان چ معین ). نگهبان گوسفندان و گاوان . کسی که نگاهبان گوسفندان است . نامهای دیگرش گله بان و شبان است . مؤلف سراج اللغات احتمال غالب...
-
فغان
لغتنامه دهخدا
فغان . [ف َ ] (صوت ) افغان . (فرهنگ فارسی معین ). کلمه ٔ تأسف ، یعنی آه ، دریغا، دردا. (ناظم الاطباء). ای فریاد. ای وای . امان : فغان از این غراب بین و وای اوکه در نوا فگندمان نوای او. منوچهری .چه گویم ای رسول هجرگویم فغان ما را از این ناخوش فغانت ....
-
گرگ باران دیده
لغتنامه دهخدا
گرگ باران دیده . [ گ ُ گ ِ دی دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آزموده کار و گرم و سرد روزگار دیده . (غیاث اللغات ). ظاهر آن است که گرگ بچه از باران میترسد و در وقت باران از سوراخ خود برنمی آید هرچند گرسنه و تشنه باشد اما چون گرگی بیرون خانه ٔ خود با...
-
همواره
لغتنامه دهخدا
همواره . [ هََ م ْ رَ / رِ ] (ق ) پیوسته و همیشه و مدام . (برهان ). هماره . هموار : به خط و آن لب و دندانْش بنگرکه همواره مرا دارند در تاب . پیروز مشرقی .خواسته تاراج گشته سر نهاده بر زیان لشکرت همواره یافه چون رمه ی ْ رفته شبان . رودکی .کردم روان و ...