کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمل انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رمل انداختن
لغتنامه دهخدا
رمل انداختن . [ رَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رمل کشیدن . فال برآوردن از رمل . رجوع به رَمْل و رَمّال و رمل کشیدن شود.
-
واژههای مشابه
-
رمل الهبیر
لغتنامه دهخدا
رمل الهبیر. [ رَ لُل ْ هََ ] (اِخ ) نام مکانی است در مکه در بادیه . (حاشیه ٔ مجمل التواریخ و القصص ): قرمطیان در بادیه به رمل الهبیر بر حاج افتادند. (مجمل التواریخ و القصص ص 372).
-
رمل کش
لغتنامه دهخدا
رمل کش . [ رَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) رَمّال .(ملخص اللغات حسن خطیب ). رجوع به رمال و رمل شود.
-
حساب رمل
لغتنامه دهخدا
حساب رمل . [ ح ِ ب ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رمل . رجوع به رِمْل شود.
-
رَمل و اُسطرلاب
فرهنگ گنجواژه
علوم غریبه، پیشگوئی،کار پیچیده.با هزار ()فهمیدم که چه شده.
-
جستوجو در متن
-
حصاة
لغتنامه دهخدا
حصاة. [ ح َ ] (ع اِ) سنگ ریزه . (دهار). ریگ . جمرة. رمل . یکی سنگ ریزه و یکی حصا. حکیم مؤمن گوید: رادع و مجفف است و سائیده ٔ او مثل غبار جهت نزف الدم جراحات و رفع ورم مفید است و انداختن آن در کوزه ٔ آب مصلح غلظت آن و مقوی احشاست . (تحفه ). || سنگ که...
-
توشیح
لغتنامه دهخدا
توشیح . [ ت َ ] (ع مص ) وشاح در گردن کسی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). حمایل درافکندن به گردن دیگری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حمایل در گردن انداختن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). وشاح پوشانیدن زن را. (از اقرب الموارد). || آرایش دادن...
-
زوج
لغتنامه دهخدا
زوج . [ زَ ] (ع مص ) فساد انداختن میان قوم و برآغالانیدن ایشان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) شوی و زن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جفت خواه مذکر باشد خواه مؤنث ، مگر فقهای متأخرین در م...
-
زحاف
لغتنامه دهخدا
زحاف . [ زِ ] (ع مص ) در لغت مرادف زحف بمعنی رفتن و خزیدن است . (از محیط المحیط). رجوع به معنی بعد شود. || (اصطلاح شعر و عروض ) افتادن حرفی است میان دو حرف ، پس یکی بدیگری نزدیک شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انداختن حرفیست از میان دو...
-
سنگ
لغتنامه دهخدا
سنگ . [ س َ ] (اِ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ . 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. (از برهان ). حجر. صخره . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). هر یک از توده های بزرگ و سخت معدنی و طبیعی که دارای ساختمانی صلب و املاح و عناص...
-
شکل
لغتنامه دهخدا
شکل . [ ش َ ] (ع اِ) مانند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ص 62) (زمخشری ). شبه . مثل . (از اقرب الموارد). || همانندی . (از اقرب الموارد). || هر چیز صالح وموافق . تقول : هذا من هوای و من شکلی ؛ این موافق میل...
-
طرابلس غرب
لغتنامه دهخدا
طرابلس غرب . [ طَ ب ُ ل ُ س ِ غ َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهری است در پایان سرزمین برقةو ابتدای زمین افریقیه . (معجم البلدان چ مصر ج 1 ص 285). از مشاهیر بلاد افریقیه مملکتی است از اقلیم دوم و سوم و بلاد مشهورش فزان و ولای...