کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رمث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رمث
لغتنامه دهخدا
رمث . [ رَ ] (ع مص ) اصلاح کردن چیزی . (منتهی الارب ). اصلاح کاری . (از اقرب الموارد). || مالیدن به دست . (منتهی الارب ). مسح کردن به دست . || رمث چیزی ؛ دزدیدن آن . || رمث چیزی به چیزی ؛ به هم درآمیختن آنها. (از اقرب الموارد).
-
رمث
لغتنامه دهخدا
رمث . [ رَ م َ ] (ع اِ) عمد کشتی و هو خشب یضم بعضه الی بعض و یرکب فی البحر. (دهار) (از اقرب الموارد). چوبها که بر هم بندند و عمد سازند و بر آن شده عبور دریا نمایند. (منتهی الارب ). چوبهایی چند که آنها را بهم بسته و بر آن سوار شده در دریا عبور نمایند....
-
رمث
لغتنامه دهخدا
رمث . [ رَ م َ ] (ع مص ) درد شکم خاستن شتر از بسیاری خوردن . (زوزنی ). گله کردن شتر از خوردن نوعی از شوره . (تاج المصادر بیهقی ). خوردن شتر شورگیاه را و رنجور شدن از وی . (منتهی الارب ). رِمْث خوردن شتر و رنجور گردیدن از خوردن آن گیاه . (از اقرب المو...
-
رمث
لغتنامه دهخدا
رمث . [ رِ ] (اِخ ) وادیی است بنی اسد را. دریدبن صمة گفته است : و لولا جنون اللیل ادرک رکضنابذی الرمث و الارطی عیاض بن ناشب .(از معجم البلدان ).
-
رمث
لغتنامه دهخدا
رمث . [ رِ ] (ع اِ) چراگاه شتر از شوره گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درختی است مشابه درخت طاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درختی مشابه درخت تاغ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درختی است شبیه به اشنان . (از لسان العرب ). |...
-
واژههای همآوا
-
رمس
فرهنگ فارسی معین
(رَ مْ) [ ع . ] (اِ.) گور.
-
رمص
فرهنگ فارسی معین
(رَ مَ) [ ع . ] (اِ.) چرک خشک کنج چشم .
-
رمس
لغتنامه دهخدا
رمس . [ رَ ] (اِخ ) رجوع به رنس شود.
-
رمس
لغتنامه دهخدا
رمس . [ رَ ] (ع مص ) دفن کردن مرده . (منتهی الارب ). دفن کردن چیزی و پوشانیدن آن . (از اقرب الموارد).در خاک پنهان کردن . (زوزنی ). || پوشیده داشتن خبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سنگ انداختن . (منتهی الارب ). سنگ انداختن کسی را. (از اقرب الموا...
-
رمص
لغتنامه دهخدا
رمص . [ رَ ] (ع مص ) نیکو کردن مصیبت بر دل کسی . (زوزنی ). وادربستن مصیبت . (تاج المصادر بیهقی ). دربستن خدای مصیبت کسی را. (منتهی الارب ). جبران کردن خدای مصیبت کسی را. (از اقرب الموارد). || نیک کردن میان گروهی . (تاج المصادر بیهقی ). نیکو کردن و صل...
-
رمص
لغتنامه دهخدا
رمص . [ رَ م َ ] (اِخ )ابن درید گوید نام موضعی است . (از معجم البلدان ).
-
رمص
لغتنامه دهخدا
رمص .[ رَ م َ ] (ع اِ) خم چشم که در گوشه ٔ چشم گرد آید وخشک شود. (منتهی الارب ). چرک سفید و خشک شده که در گوشه ٔ چشم گرد آید. (از اقرب الموارد). چرک سفید که در کنج چشم گرد آید و آنچه روان شود آن را غَمَص گویند. (غیاث اللغات ). پیخ . پوخ . (ناظم الاطب...
-
رمس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rams ۱. دفن کردن؛ در خاک پنهان ساختن.۲. پوشاندن و پنهان کردن چیزی.۳. سنگ انداختن.
-
رمص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ramas چرک سفیدی که در گوشۀ چشم جمع میشود.