رمث . [ رَ م َ ] (ع اِ) عمد کشتی و هو خشب یضم بعضه الی بعض و یرکب فی البحر. (دهار) (از اقرب الموارد). چوبها که بر هم بندند و عمد سازند و بر آن شده عبور دریا نمایند. (منتهی الارب ). چوبهایی چند که آنها را بهم بسته و بر آن سوار شده در دریا عبور نمایند. ج ، اَرْماث . (ناظم الاطباء). طَوف . (اقرب الموارد). || باقی شیر در پستان شتر. (مهذب الاسماء). باقی شیر در پستان . ج ، ارماث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رمثة. (از اقرب الموارد). || علاقه ٔ مشک شیر مسکه برآورده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). علاقه ٔ مخصوص مخیض . ج ، ارماث . (از اقرب الموارد). || فزونی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مزیت . (از اقرب الموارد). || ریسمان پوسیده . (از لسان العرب ). ریسمان کهنه . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.