کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رم
/ram/
معنی
= رمیدن
〈 رم کردن: (مصدر لازم)
۱. از جا دررفتن.
۲. گریختن از پیش کسی یا چیزی از روی ترس؛ رم خوردن؛ رم زدن.
〈 رم دادن: (مصدر متعدی) ترساندن و فرار دادن. Δ بیشتر دربارۀ جانوران میگویند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رمیدن، فرار، گریز، وحشت
۲. اکراه، نفرت
۳. رمه، گله
۴. دسته، گروه
فعل
بن گذشته: رم داد
بن حال: رم ده
دیکشنری
rum
-
جستوجوی دقیق
-
رم
واژگان مترادف و متضاد
۱. رمیدن، فرار، گریز، وحشت ۲. اکراه، نفرت ۳. رمه، گله ۴. دسته، گروه
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمص .) ترس ، فرار.
-
رم
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) گلة چارپایان ، رمه .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) مخففِ ریم ، چرک .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رُ) (اِ.) گرداگرد دهان .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رِ مّ) [ ع . ] 1 - (اِ.) آب آورد. 2 - کاه ریزه هایی که بر زمین قرار گیرد. 3 - مغز استخوان . 4 - (اِمص .) تری ، نمی .
-
رم
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] 1 - (اِ.) چیز، شی ء. 2 - چاره ، حیله . 3 - (مص م .) اصلاح کردن ، نیکو کردن چیز. 4 - گرفتن ستور چوب ها را به دهان و خوردن . 5 - (مص ل .) پوسیده شدن استخوان ، پوسیدن .
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رَ ] (اِ) رمه و گله ٔ گوسفند و اسب و غیره . (برهان ). گله و رمه ٔ ستور. (ناظم الاطباء) : کمند کیانی همی داد خم که آن کره را بازگیرد ز رم . فردوسی .نداد داد مرا چون نداد گربه مراترا از اسب و خر و گاو و گوسفند رم است . ناصرخسرو.کآن راز کند رمیده...
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رَ ] (اِمص ) رمیدن و نفرت . (برهان قاطع). رمیدن .(اوبهی ). هراس و ترس . گریز و فرار. (ناظم الاطباء). رم کردن . رمیدگی . (آنندراج ). گریختن . و با لفظ خوردن و زدن و کردن و نمودن استعمال شود و با لفظ دادن به معنی گریزانیدن است . (آنندراج ). اعرا...
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رَم م ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس میان داراگرد و حدود کرمان . جایی با کشت و برز بسیار و نعمت فراخ . (حدود العالم ). نام چند موضع است در فارس و از آن جمله است رم حسن بن جیلویه و رم اردام بن جوانابه و رم قاسم بن شهریار و رم حسن بن صالح . (ا...
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رَم م ] (ع مص ) به صلاح بازآوردن . اصلاح کردن . (لسان العرب ). اصلاح کردن خلل . (زوزنی ) (دهار). اصلاح کردن بنا. (اقرب الموارد). اصلاح نمودن و نیکو کردن . (منتهی الارب ). || خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (لسان العرب ) (اقرب الموارد): البقر ترم ...
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رِ ] (اِ) مخفف ریم است که چرک زخم و امثال آن باشد. (برهان ). رجوع به ریم شود.
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رِم م ] (ع اِ) آنچه بر زمین است از کاه ریزها. (منتهی الارب ). || مغز استخوان . (منتهی الارب ) (دهار). || خاک نمناک . (دهار). تری و نمی : جاء بالطم ّ و الرم ّ؛ یعنی آورد بری و بحری را، یا خشک و تر را، یا خاک و آب را، یا مال بسیار را. (منتهی الا...
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رُ ] (اِ) موی زهار آدمی باشد. رمکان . (برهان ) (آنندراج ). رنب . رنبه . روم . رومه . (برهان ).
-
رم
لغتنامه دهخدا
رم . [ رُ ] (اِخ ) پایتخت کشور ایتالیا است . این شهر در ساحل رود تیبر واقع است و پایتخت جمهوری و امپراطوری روم قدیم بود و اولین و قدیمیترین شهری است که مرکز مسیحیت و کلیساهای مسیحی شد و مقر پاپ گردید. در سیاست جهانی قدیم و نشر و رواج مسیحیت دارای ساب...