کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رعشن
لغتنامه دهخدا
رعشن . [ رَ ش َ ] (ع ص ) مرد به اهتزازرونده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرتعش . (اقرب الموارد). || مرد بددل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرد ترسو. (از اقرب الموارد). || شتر و شترمرغ شتاب و اهتزازرونده . (ناظم الاطباء) (...
-
رعشن
لغتنامه دهخدا
رعشن . [رَ ش َ ] (اِخ ) لقب پادشاهی از حمیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نام اسبی . (ناظم الاطباء).نام اسب مراد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
راشن
لغتنامه دهخدا
راشن . (اِخ ) نام جد افراسیاب است . صاحب مجمل التواریخ آرد: افراسیاب بن بشنک بن راشن بن زادشم ابن توربن افریدون . (مجمل التواریخ والقصص ص 28).
-
راشن
لغتنامه دهخدا
راشن . [ ش ِ ] (ع ص ) آرامنده و ثابت . (منتهی الارب ). آرامنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ثابت و برجای . (منتهی الارب ). || ثابت و برجای و برقرار. (ناظم الاطباء). || (اِ) زر اندکی که استاد بعد از اجرت بطریق انعام بشاگرد دهد و به فارسی آن را شاگر...
-
جستوجو در متن
-
رعشنة
لغتنامه دهخدا
رعشنة. [ رَ ش َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث رَعشَن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رَعشَن شود.
-
بددل
لغتنامه دهخدا
بددل . [ ب َْ، دِ ] (ص مرکب ) ترسنده و ترسناک . (برهان قاطع). ترسناک . (غیاث اللغات ). ترسنده و بیمناک ورمیده خاطر. (انجمن آرا) (آنندراج ). بزدل ، نقیض شجاع . (هفت قلزم ). جبان و ترسناک . (ناظم الاطباء). جبان . (زمخشری ) (دستوراللغة). جُبّا. فَشِل . ...