کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رعاف
/ro'āf/
معنی
۱. (پزشکی) خون آمدن از بینی.
۲. (اسم) خونی که از بینی بیرون میآید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رعاف
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (مص ل .) خون دماغ شدن .
-
رعاف
لغتنامه دهخدا
رعاف . [ رَع ْ عا ] (ع ص ، اِ) آنکه بسیار از بینی او خون برآید. (از اقرب الموارد). || باران بسیار. (از المنجد).
-
رعاف
لغتنامه دهخدا
رعاف . [ رُ ] (ع اِ) خون بینی . (منتهی الارب ) (از کشاف زمخشری ) (از دهار) (فرهنگ اوبهی ). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ . (فرهنگ فارسی معین ). خو...
-
رعاف
لغتنامه دهخدا
رعاف . [رُ ] (ع مص ) رفتن و روان شدن خون از بینی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خون از بینی بیامدن . (مصادراللغة زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خون از بینی برآمدن . (دهار). خون بینی شدن . (از کشاف زمخشری ). جاری شدن خون از بینی . (فرهنگ فارسی معی...
-
رعاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ro'āf ۱. (پزشکی) خون آمدن از بینی.۲. (اسم) خونی که از بینی بیرون میآید.
-
واژههای همآوا
-
راعف
لغتنامه دهخدا
راعف . [ ع ِ ] (ع ص ) اسب سبقت گیرنده بر اسبان . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب )(آنندراج ) (از المنجد). (ناظم الاطباء). ج ، رواعف . (المنجد) (اقرب الموارد). || (اِ) انتهای پره ٔ بینی . (بحر الجواهر) (از متن اللغة) (از المنجد). ج ، ر...
-
جستوجو در متن
-
مرعوف
لغتنامه دهخدا
مرعوف . [ م َ ] (ع ص ) مبتلای به رعاف . (یادداشت مرحوم دهخدا). مبتلی به خون دماغ . رجوع به رعاف شود.
-
خون دماغ
لغتنامه دهخدا
خون دماغ . [ دَ ] (اِ مرکب ) رعاف . (یادداشت مؤلف ).- خون دماغ شدن ؛ خون از بینی جاری شدن . به رعاف مبتلی شدن .
-
nosebleeds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خونریزی بینی، خون دماغ، رعاف
-
nosebleed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خونریزی بینی، خون دماغ، رعاف
-
ترعیف
لغتنامه دهخدا
ترعیف . [ ت َ ] (ع مص ) خون انداختن . به رعاف آوردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
خوا
لغتنامه دهخدا
خوا. [ خ َ ] (ع اِ) خلو شکم از طعام . (منتهی الارب ). || رعاف . (منتهی الارب ).
-
مرعف
لغتنامه دهخدا
مرعف . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارعاف . رجوع به ارعاف شود. رعاف آور. (یادداشت مرحوم دهخدا). که موجب خون دماغ شدن گردد.