کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رطوب
لغتنامه دهخدا
رطوب . [ رُ ] (ع مص ) مصدر به معنی رطب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سپست تر خورانیدن ستور را. (آنندراج ). یونجه دادن به ستور. رجوع به رطب شود. || سپست درودن . (تاج المصادر بیهقی ). یونجه چیدن .
-
واژههای همآوا
-
رتوب
لغتنامه دهخدا
رتوب . [ رُ ] (ع مص ) ثابت شدن و بر جای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرکت نکردن و قرار گرفتن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ایستادن . (دهار)(تاج المصادر بیهقی ). برپا شدن چیزی ، و از آن است : رتب فی الصلاة؛ هرگاه راست بایس...
-
جستوجو در متن
-
مرطوب
لغتنامه دهخدا
مرطوب . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَطب و رُطوب . رجوع به رطب و رطوب شود. || نعت مفعولی از مصدر لازم رُطوبة که در تداول فارسی به کار میرود و از نظرقواعد زبان عربی صحیح نیست . صاحب رطوبت و تری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رطوبت ناک . (غیاث ). ن...
-
دلم
لغتنامه دهخدا
دلم . [ دُ ل ُ ] (اِ) جوششی باشد با خارش که پوست را سیاه کند و آنرا به عربی شری گویند. (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). فارسی شری باشد، و آن جوشهای کوچک و بزرگ باشد مسطح که کمی به سرخی زند و در آن خارش و سوزش باشد، که بیشتر اوقات دفعةً و ناگهانی پ...