کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رشن
/rašn/
معنی
۱. دادگر؛ عادل.
۲. (اسم) در آیین زردشتی، فرشتۀ عدالت.
۳. (اسم) روز هجدهم از هر ماه خورشیدی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
knoll
-
جستوجوی دقیق
-
رشن
فرهنگ فارسی معین
(رَ شْ) [ په . ] (اِ.) 1 - نامِ روز هجدهم از هر ماه شمسی .2 - فرشتة عدالت ، ایزدی که روز سوم پس از مرگ ، سر پلِ چینúود به اعمال خوب و بد در گذشتگان رسیدگی می کند.
-
رشن
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) 1 - مهمان ناخوانده گردیدن . 2 - داخل کردن سگ و مانند آن سر خود را در ظرف .
-
رشن
لغتنامه دهخدا
رشن . [ رَ ] (ع اِ) رَشَن .دهانه ٔ جوی و رود. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موعد شرب . (ناظم الاطباء). || روزن . (از تاج العروس ).
-
رشن
لغتنامه دهخدا
رشن . [ رَ ] (ع مص ) داخل کردن سگ سرخود را در آوند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). سر بردن سگ بود به کاسه و دیگ و امثال آن . (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || ناخوانده مهمان گردیدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارس...
-
رشن
لغتنامه دهخدا
رشن . [ رَ ] (اِ) نام روز هیجدهم از هر ماه شمسی . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (از شعوری ج 2 ورق 12). نام روز هیجدهم از ماه پارسی مرادف رش است . (آنندراج ) (از انجمن آرا) : روز رشن است ای نگار دلربای شاد بنشین و به جام می گرای .مسعودسع...
-
رشن
لغتنامه دهخدا
رشن . [ رَ ش َ ] (اِ) رَشْن . رجوع به رَشَن در معنی «روز هیجدهم ...» و پاورقی آن و همچنین آنندراج و انجمن آرا و تحفةالاحباب شود.
-
رشن
لغتنامه دهخدا
رشن . [ رُ ] (اِخ ) نام کوهی بوده در کابلستان . معین گوید: مطابق مندرجات بندهشن هندی ، آذفرنبغ یا آتش روحانیان ، در کوه رشن در کابلستان بوده است . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 221).
-
رشن
لغتنامه دهخدا
رشن . [رَ ش َ ] (ع مص ) رَشْن . رجوع به رَشْن (ع مص ) شود.
-
رشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rašn] ‹رش› [قدیمی] rašn ۱. دادگر؛ عادل.۲. (اسم) در آیین زردشتی، فرشتۀ عدالت.۳. (اسم) روز هجدهم از هر ماه خورشیدی.
-
جستوجو در متن
-
رشنان
فرهنگ نامها
(تلفظ: rašnān) (در اوستایی) منسوب به رَشن که در آئین زرتشتی فرشتهی عدالت است و به معنی عادل و دادگر میباشد ؛ (در فارسی) (رَشن = رش و باران + ان (پسوند نسبت)) ، منسوب به رَشن و رَش ، منتسب به باران (اندک) ؛ (به مجاز) با طراوت .
-
رشون
لغتنامه دهخدا
رشون . [ رُ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَشْن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). طفیلی گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به رَشْن شود.
-
رش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] raš = رشن: ◻︎ درآمد در آن خانهٴ چون بهشت / به روز رش از ماه اردیبهشت (عنصری: ۳۵۲).
-
رشنو
لغتنامه دهخدا
رشنو. [ رَ ] (اِخ ) نام اوستایی رش یا رشن ، فرشته ٔ دادگستری است . رجوع به فرهنگ ایران باستان ذیل ص 303 و رش و رشن در همین لغت نامه و ایران در زمان ساسانیان ص 46 و 48 شود.
-
رشینی
لغتنامه دهخدا
رشینی . [ رُش َ ] (اِخ ) ادریس بن ابراهیم رشینی جرجانی ، از مردم جرجانست . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ، ذیل ماده ٔرشن ). مؤلف تاج العروس گوید: او از اسحاق بن صلت روایت دارد و احمدبن حصن نقدی از او روایت کرده است .