کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رذیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رذیة
لغتنامه دهخدا
رذیة. [ رَ ذی ی َ ] (ع ص ) مؤنث رَذی ّ. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ فرومانده از رفتن و مذکر آن رَذی ّ. ج ، رَذایا. (از اقرب الموارد).ناقه ٔ لاغر از رفتن و فرومانده به راه که به شتران نمیتواند رسد. ج ، رَذایا...
-
واژههای همآوا
-
رضیة
لغتنامه دهخدا
رضیة. [ رَ ضی ی َ ] (ع ص ) تأنیث رضی . (یادداشت مؤلف ). خشنودکرده شده . (آنندراج )(غیاث اللغات ). پسندیده . (دهار). رجوع به رضی شود.
-
رزیت
لغتنامه دهخدا
رزیت . [ رَ زی ی َ ] (ع اِ) رَزیّة. مصیبت . (یادداشت مؤلف ) : در اطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی ٔ و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر به سر آوردی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 460).چون خبر این رزیت به سلطان رسید عامل را بگرفت و به زاری زار بکشت . (ترجمه ٔ ...
-
رزیة
لغتنامه دهخدا
رزیة. [ رَ زی ی َ ] (ع اِ) رزیت . مصیبت . (منتهی الارب )(آنندراج ) (دهار) (از اقرب الموارد). مصیبت . ج ، رَزایا. (مهذب الاسماء) : و یقابل مؤلم الرزیةبما اسبغ اﷲ تعالی علیه من الصبر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). || کمی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ...
-
جستوجو در متن
-
رذایا
لغتنامه دهخدا
رذایا. [ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَذیّة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ رذیة، به معنی ناقه ٔ فرومانده به راه . (غیاث اللغات ). رجوع به رذیة شود.
-
رذی
لغتنامه دهخدا
رذی . [ رَ ذی ی ] (ع ص ) بیمار گران از بیماری . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ضعیف و سست از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ضعیف از هر چیزی . ج ، رُذاة.مؤنث : رَذیّة. (از اقرب الموارد). || شتر لاغ...
-
ارذاء
لغتنامه دهخدا
ارذاء. [ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن . هلاک ساختن . || در مشقت انداختن . || بیمار و سست گردانیدن . || ناقه ٔ رذیه (لاغر و فرومانده ) بکسی دادن . || لاغر و نزار گردانیدن . (منتهی الأرب ). لاغر کردن ستور چنانک از رفتن بازماند. (تاج المصادر بیهقی ). لاغر گر...
-
حارثة
لغتنامه دهخدا
حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن عبیدالکلبی . ابوحاتم سجستانی او را در زمره ٔ معمرین آرد، و گوید که هشام کلبی گفت : سلمةبن مغیث ، یکی از اولاد حارثة، مرا روایت کرد که گمان کنم حارثه پانصد سال (!) زندگی کرده است و از او این اشعار انشاد کرد:الایالیتنی قضّی...