کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحمتالله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اللـه اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] 'allāhallāh ۱. زنهار؛ زینهار؛ الحذر؛ بترس از خدا. Δ در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال میشود.۲. تو را به خدا؛ برای خدا. Δ در مقام اصرار به کار میرود.۳. عجبا؛ شگفتا. ...
-
کوه رحمت
لغتنامه دهخدا
کوه رحمت . [ هَِ رَ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است نزدیک به مکه ٔ معظمه . (برهان ). نام کوهی است نزدیک مکه ٔ معظمه که به تازی جبل الرحمة خوانند. (آنندراج ). و رجوع به جبل الرحمة شود.
-
رحمت العالمین
فرهنگ فارسی معین
(رَ مَ تُ لْ لَ) [ ع . رحمة العالمین ] (ص مر.) موجب رحمت جهانیان (پیغامبر اسلام ).
-
رحمت اللهعلیه
فرهنگ فارسی معین
( ~. لا عَ لَ ) [ ع . رحمة الله علیه ] بخشایش خدای بر او باد (جملة دعایی ).
-
تخت رحمت
لغتنامه دهخدا
تخت رحمت . [ ت َ ت ِ رَ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرپوش صندوق عهد بود. این لفظ در زبان عبری بمعنی سرپوش و کنایه از پوشیدن و عفو گناه می باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
رحمت آمدن
لغتنامه دهخدا
رحمت آمدن . [ رَ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) یا رحمت آمدن بر کسی . رحمت آوردن . شفقت ورزیدن . مهربانی کردن . ترحم نمودن . رحمت نمودن : حاضران را بروی [حسنک ] رحمت آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182).خلق را رحمت همی آمد بر اوگرداو نظارگی بسیار شد. عطار.ملک را...
-
رحمت آوردن
لغتنامه دهخدا
رحمت آوردن . [ رَ م َ وَ دَ ] (مص مرکب ) یا رحمت آوردن بر کسی . ببخشودن . (کشاف زمخشری ). رحمت آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). رحم کردن . ترحم کردن .رقت نمودن . دلسوزی نمودن . شفقت ورزیدن : همی رحمت آرد به تو بر دلم نخواهم که جانت ز تن بگسلم . فردوسی .از...
-
رحمت افشاندن
لغتنامه دهخدا
رحمت افشاندن . [ رَ م َ اَ دَ ] (مص مرکب ) یارحمت فشاندن . رحمت کردن . رحمت نمودن . رحم کردن . رحم و شفقت ورزیدن . مهر و رأفت نشان دادن : امروز بر شهنشه رحمت همی فشاندهم در بهشت رضوان هم بر سپهر اختر.امیر معزی (از آنندراج ).
-
رحمت بردن
لغتنامه دهخدا
رحمت بردن . [ رَ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) یا رحمت بردن بر کسی . رحمت آوردن . رحم کردن . شفقت ورزیدن . ترحم نمودن . رقت نمودن : نوازنده تر زآن شد انصاف شاه که رحمت برد خاصه بر بی گناه . نظامی (از آنندراج ).گفتا نه که من بر حال ایشان رحمت می برم . (گلست...
-
رحمت رسیدن
لغتنامه دهخدا
رحمت رسیدن . [ رَ م َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) بخشایش و عفو رسیدن . مغفرت آمدن : بخوان تا بخواند دعایی براین که رحمت رسد زآسمان بر زمین .(بوستان ).
-
رحمت فرستادن
لغتنامه دهخدا
رحمت فرستادن . [ رَ م َ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) آمرزش و غفران کردن کسی را پس از مرگ . خدا بیامرز گفتن مرده را : فرستی مگر رحمتی در پیم که بر کرده ٔ خویش واثق نیم .(بوستان ).
-
رحمت کردن
لغتنامه دهخدا
رحمت کردن . [رَ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یا رحمت کردن بر کسی . بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن . (ناظم الاطباء) : رحمت کناد خدا بر او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).هر آنکس که بر دزد رحمت کندبه بازوی خود کاروان میزند. (بوستان ). || رحم کردن . رقت نمودن . شفق...
-
رحمت نمودن
لغتنامه دهخدا
رحمت نمودن . [ رَ م َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رحم کردن . شفقت نمودن . رحمت آوردن . رقت نمودن . مهر و شفقت نشان دادن : چندانکه توانستی رحمت بنمودی چندانکه توانستی ملکت بزدودی . منوچهری .ایزد قدرت به خداوند نموده بود رحمت هم بنمود. (تاریخ بیهقی...
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 1570 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات . راه آن ماشین رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش زرند شهرستان ساوه . سکنه ٔ آن 648 تن .آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه و چغندر قند و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).