کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
محط
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ طّ) [ ع . ] (اِ.) محل فرود آمدن . ؛~ رحال بارانداز کاروان .
-
بنوالرحال
لغتنامه دهخدا
بنوالرحال . [ ب َ نُرْ رِ ] (ع اِ مرکب ) مردمان کثیرالسفر. رحال جمع. (المرصع).
-
فرغب
لغتنامه دهخدا
فرغب . [ ] (اِ) درختی است عظیم که از چوب آن رحال سازند وگویند درخت سازج است و نیز گویند درختی است که به هندوی ساکونه و ساکوان گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
رحل
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع . ] (اِ.)1 - اسباب و اثاث . 2 - منزل ، مأوا. 3 - پالان شتر. 4 - وسیله ای که قران یا کتاب را هنگام خواندن روی آن می گذارند. ج . رحال .
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) رحّال . رسول مسعودبن محمودبن سبکتکین نزد علی تکین . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 62 شود.
-
ابواسحاق
لغتنامه دهخدا
ابواسحاق . [اَ اِ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن ابراهیم خِدامی . فقیهی حنفی از اعیان اهل ری . و خدام نام کوچه ای است به نیشابور و او برادر ابو بشر خدامی محدث رحال است .
-
عروة
لغتنامه دهخدا
عروة. [ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن عتبةبن جعفربن کلاب ، مشهور به رحال . سبب شهرتش به رحال ، کثرت مسافرتهایش بنزد ملوک و پادشاهان است . دومین جنگ فِجار مابین دو قبیله ٔ خندف و قیس بسبب قتل او رخ داده است . و گویند که این جنگ دوازده سال پس از درگذشت عبدالمطل...
-
محط
لغتنامه دهخدا
محط. [ م َ ح َطط ] (ع اِ) منزل . (منتهی الارب ). موضع و منزل . (ناظم الاطباء). جای فرودآمدن . محل فرودآمدن : چون از مهبط رحم به محط ظهور آمد. (سندبادنامه ص 33).تختگاه و محط دولت بودمهبط و بارگاه ایمان شد.حسین بن محمدبن ابی الرضاآوی (در وصف اصفهان ).-...
-
اثقال
لغتنامه دهخدا
اثقال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ثَقَل و ثِقل . بارهای گران . (منتهی الارب ). گرانیها. بارها. اسباب . امتعه . || اشیاء نفیسه : ثقل آن احمال و حمل آن اثقال از پشت بینداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از رحال و اثقال او مبلغی تلف شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجّا...
-
مرحل
لغتنامه دهخدا
مرحل . [ م ُرَ ح ح َ ] (ع ص ) چادر که در نگار آن صورت پالان باشد. (منتهی الارب ). جامه ٔ به رحل نگار کرده . (یادداشت مؤلف ). جامه ای که بر آن صورت رحال شتر نقش کرده باشند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شترکه رحل آن را محکم بسته باشند. (از اقر...
-
احمال
لغتنامه دهخدا
احمال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَمل . بارهای شکم . بارهای درخت . || ج ِ حِمل . بارهای سر وپشت : ثقل آن احمال و حمل آن اثقال از پشت بینداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). جمله بر پشت رحال و احمال نقل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ج ِ حَمَل .برگان . برگان چندم...
-
ابوبشر
لغتنامه دهخدا
ابوبشر. [ اَ بو ب ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم خِدامی . محدث رحّال از مردم ری و ظاهراً حنفی مذهب و او برادر ابواسحاق ابراهیم فقیه حنفی است . وی از عمربن سنان منجبی و احمدبن نصر لبّاد روایت کند و محمدبن احمدبن شعیب سغدی از او روایت آرد.
-
حسن معدانی
لغتنامه دهخدا
حسن معدانی . [ ح َ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن رحال مغربی فقیه مالکی . قاضی مکناسة بود و در آنجا در 1140 هَ . ق . درگذشت . او راست : «الارفاق فی مسائل الاستحقاق » و دو حاشیه که در هدیة العارفین ج 1 ص 298 یاد شده است .
-
ترحال
لغتنامه دهخدا
ترحال . [ ت َ ] (ع مص ) کوچ کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سفر و کوچ و رحلت . (ناظم الاطباء) : و امن و امان بر سبیل ترحال در حال کمر بست . (جهانگشای جوینی ). در نزدیکی شهر نزول کردند مترددحال میان اقامت و ترحال . (جهانگشای جوینی ).که بگوید گر بخوا...
-
علی سعدی
لغتنامه دهخدا
علی سعدی . [ ع َ ی ِ س َ ] (اِخ ) ابن حجربن ایاس سعدی مروزی . وی محدث و حافظ و جهانگرد (رحال ) و از مردم خراسان بود. در سال 154 هَ . ق . متولد شد. وسفری بدمشق کرد و در نیمه ٔ جمادی الاولی سال 244 هَ .ق . در سن نودسالگی درگذشت . او راست : 1- احکام الق...