محط. [ م َ ح َطط ] (ع اِ) منزل . (منتهی الارب ). موضع و منزل . (ناظم الاطباء). جای فرودآمدن . محل فرودآمدن : چون از مهبط رحم به محط ظهور آمد. (سندبادنامه ص 33).
تختگاه و محط دولت بود
مهبط و بارگاه ایمان شد.
حسین بن محمدبن ابی الرضاآوی (در وصف اصفهان ).
- محط رحال ؛ محل فرود آمدن بارها.محل فرود آمدن حاجت خواهان :
خدایگانا یک نکته بازخواهم راند
که هست درگه عالی تو محط رحال .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.