کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ربد
لغتنامه دهخدا
ربد. [ رَ ] (ع اِ) گل تُنُک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گیاه . (از اقرب الموارد). و رجوع به رَبَد شود.
-
ربد
لغتنامه دهخدا
ربد. [ رَ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حبس کردن کسی را.(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || اقامت کردن در جایی . (از ناظم الاطباء). و رجوع به رَبَدشود. || سبک شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ربد
لغتنامه دهخدا
ربد. [ رَ ب َ ] (ع اِ) گل تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به رَبْد شود.
-
ربد
لغتنامه دهخدا
ربد. [ رُ ب َ ] (ع اِ) رنگ و جوهر شمشیر و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): سیف ذوربد؛ اذا کنت تری فیه شبه غبار او مدب نمل یکون فی جوهره . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). || ج ِ رَبْداء. (منتهی الارب ). رجوع به ربداء شود.
-
جستوجو در متن
-
ربدة
لغتنامه دهخدا
ربدة. [ رُ دَ ] (ع اِمص ) خاکسترگونی و تیرگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، رُبَد. (اقرب الموارد).
-
ربداء
لغتنامه دهخدا
ربداء. [ رَ ] (ع ص ،اِ) بلای بد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء): داهیة ربداء؛بلای بد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شترمرغ ماده ٔ خاکسترگون . ج ، رُبْد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بز ماده ٔ سیاه که خجکهای سرخ داش...
-
پرنگ
لغتنامه دهخدا
پرنگ . [ پ َ / پ ِ رَ ] (اِ) فروغ وبرق شمشیر و تیغ جوهردار را گویند و بعربی فرند خوانند به کسر فاو را. (برهان ). سفسقةالسیف . (منتهی الارب ). پَرَند. رُبد. جوهر. گوهر. || رونق و جلا و تلألؤ و برق هر چیز: تلویح ؛ پرنگ دادن جامه را. (منتهی الارب ). د...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ِ ] (اِ) پهلوی گیل . رجوع به هوبشمان ص 927 شود. (ازحاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاک به آب آمیخته . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). طین . وَحَل . عثیر؛ گل و لای که به اطراف پایها ریزد. عثیر. گل و لای تنک . طِآة رَبدیا رَبَد؛ گل تنک . صلصال ؛ گل ...