پرنگ . [ پ َ / پ ِ رَ ] (اِ) فروغ وبرق شمشیر و تیغ جوهردار را گویند و بعربی فرند خوانند به کسر فاو را. (برهان ). سفسقةالسیف . (منتهی الارب ). پَرَند. رُبد. جوهر. گوهر. || رونق و جلا و تلألؤ و برق هر چیز: تلویح ؛ پرنگ دادن جامه را. (منتهی الارب ). در ترجیعبند فرخی در مدح یوسف بن ناصرالدین این کلمه آمده است و نامفهوم است :
مرا باری همه مهر از می بیجاده رنگ آمد
زمرد را روان خواهم چو از روی پرنگ آمد.
و در چاپ مرحوم عبدالرسولی در ذیل این صفحه معنی آن را پشته و کوه کوچک و تل که در میان دشت و صحرا باشد آورده اند و این معنی برای این صورت در جائی یافت نشد. || (ص ) شمشیر گوهردار.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.