کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رافه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رافه
/rāfe/
معنی
گیاهی بیابانی شبیه موسیر که پخته و بریانکردۀ آن خورده میشود؛ انجدان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رافه
لغتنامه دهخدا
رافه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) گیاهی باشد مانند سیر که آن را بریان کرده بخورند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ج 2ورق 14) (از فرهنگ سروری ) (از فرهنگ رشیدی ). گیاهی است مانند سیر که بریان کرده بخورندش . (شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ مجهول ). نباتیست مانند س...
-
رافه
لغتنامه دهخدا
رافه . [ ف ِهَْ ](ع ص ) مرد فراخ عیش تن آسا. ج ، روافه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المنجد). || بعیر رافه ؛ شتر سیر علف و بر لب آب آینده هرگاه خواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد مهربان . (آنندراج ). راحم .(منتهی الارب ) (المنجد). || مطیع و ملای...
-
رافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] rāfe گیاهی بیابانی شبیه موسیر که پخته و بریانکردۀ آن خورده میشود؛ انجدان.
-
واژههای مشابه
-
رَأْفَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
مهربانِي همراه با دلسوزي (ازکلمه رأفت به معناي دلسوزي و تحريک شدن عواطف است ، بعضي از لغويين گفتهاند : به معناي رحمت آميخته با دلسوزي است )
-
جستوجو در متن
-
raphe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رافائل، رافه، دانه دم، درز جنین
-
رأفت
فرهنگ فارسی معین
(رَ فَ) [ ع . رأفة ] (اِمص .) 1 - مهربانی . 2 - رحم ، ترحم .
-
رأف
لغتنامه دهخدا
رأف . [ رَءْف ْ ] (ع اِمص ) مهربانی خدا نسبت به بندگان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رأفت . رأفة. رَاءَف . رَآفة: رأف اﷲ بک ؛ مهربانی کند خدای بر تو. (از منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود.
-
رافهة
لغتنامه دهخدا
رافهة. [ ف ِ هََ ] (ع ص ) مؤنث رافه . رجوع به رافه شود. || نرم و آسان سیر. (منتهی الارب ). شب نرم و آسان سیر. ج ، روافه . (ناظم الاطباء): بینی و بینک لیلة رافهة و لیال روافه . || ابل رافهة؛ شتری که هر روزه هر وقتی که بخواهد وارد آب شود. ج ، روافه . ...
-
نکاءة
لغتنامه دهخدا
نکاءة. [ ن َ /ن ُ ک َ ءَ ] (ع اِ) شکوفه ٔ رافه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکوفه ٔ طرثوث . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
-
روف
لغتنامه دهخدا
روف . [ رَ ] (ع مص ) آرمیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سکون و از رأفة نیست . (از اقرب الموارد) . || بخشودن . || مهربانی کردن . || مهربانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رأف
لغتنامه دهخدا
رأف . [ رَ ءَ ] (ع مص ) سخت بخشودن خدا بر بندگان . (از اقرب الموارد). رأفت . رَأفة. رَآفة. رجوع به مصادر مذکور شود. || سخت بخشودن و مهربانی کردن . (منتهی الارب ). مهربان شدن . (منتهی الارب ). و آن از رحمت رقیق تراست و در آن بر کراهت اقدام نمیشود د...
-
نکعة
لغتنامه دهخدا
نکعة. [ ن ُ ک َ ع َ ] (ع ص ) رجل نکعة؛ مرد پوست روی رفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردسرخی که پوست بینی وی رفته باشد. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). مرد احمر اقشر. (از متن اللغة). || هُکَعة نُکَعة؛ مرد گول یا مردگول که از جای نجنبد. ...
-
استملاح
لغتنامه دهخدا
استملاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نمکین و شیرین آمدن چیزی را.(تاج المصادر بیهقی ). نمکین و نیکو شمردن . نمکین آمدن و شیرین آمدن . (زوزنی ). || ملیح شمردن کسی را. (منتهی الارب ): ویس کلمه ایست که در محل رأفت و استملاح کودکان مستعمل شود. (منتهی الارب ). کل...