کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذین
لغتنامه دهخدا
ذین . [ذین / ذَ ] (ع اِ) عیب . آهو. ذان . ذاب . ذام . ذیم .
-
واژههای همآوا
-
زین
واژگان مترادف و متضاد
بند، سرج، فتراک
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . (اِ)ترجمه ٔ سَرج . و خانه ، ساغر، قدح و هلال از تشبیهات اوست . (از آنندراج ). سرج و قسمی از نشیمن که بر پشت اسب و استر جهت سواری می گذارند. (ناظم الاطباء). در فارسی بمعنی سرج عربی آمده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آنچه از چرم سازند و بر پشت اسب ن...
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . (اِخ ) حاکم یمن و یکی از اسواران کسرای اول . او جانشین وهریز بود، ولی پس از مرگ کسری (579 م .) هرمزچهارم او را معزول کرد و بجایش مزوران نامی را تعیین نمود. (از ایران در زمان ساسانیان ص 392 و 397).
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . (حرف اضافه + صفت / ضمیر) مخفف از این . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کلمه ٔ موصول یعنی از این . (ناظم الاطباء) : چو گشت آن پریچهره بیمارغنج ببرید دل زین سرای سپنج . رودکی .نباشد زین زمانه بس شگفتی اگر بر ما ببارد آذرخشا. رودکی .کجا گوهری چیره شد ز...
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . [ ] (اِ) این کلمه در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده و کتان معنی شده و در کتب دیگر دیده نشد و در کتان هم بدان اشاره ای نرفته است .
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . [ ] (اِخ ) کیسه دوزبوده و از جمله ٔ خوش طبعان زمان و این مقطع ازوست :با زین که منعت کند از صحبت ناجنس بیگانه چنانی که غم خویش نداری .(مجالس النفائس ، در ذکر کسانی که در آخر زمان علیشیر نوائی بوده اما بملازمت ایشان مشرف نشده اند). رجوع به مجالس ...
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . [ زَ ] (اِخ ) مزرعه ای است در جُرف که پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم در آنجا زراعت فرمود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . [ زَ ] (ع مص ) آراستن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار) (غیاث ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) آرایش و خوبی . ضد شین . ج ، ازیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آرایش و خوبی و زیب . (غیاث ...
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . [ زَ ی َ ] (اوستایی ، اِ) واژه ٔ اوستائی بمعنی زمستان . (از فرهنگ ایران باستان ص 72). رجوع به دی شود.
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . [ زی / زَ ] (ع اِ) بال خروس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زین
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ یْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آراستن . 2 - (اِمص .) نیکویی .
-
زین
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) نشیمنی ساخته شده از چرم و چوب که به هنگام سواری بر پشت اسب می نهند.
-
ضین
لغتنامه دهخدا
ضین . (اِخ ) کوهی است بزرگ به صنعاء. (منتهی الارب ). کوهی است به یمن . (معجم البلدان ).