کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذیابیطس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذیابیطس
/ziyābitos/
معنی
=دیابت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذیابیطس
لغتنامه دهخدا
ذیابیطس . [ ] (معرب ، اِ) [ از یونانی دیابین ] ذیابیطوس . دولاب . دولابیة. (منتهی الارب ). زلق الکلیة. برکاریه . (بحر الجواهر). دیابیطس . و بعضی آنرا مرادف سلس البول گفته اند و بعضی گویند ذیابیطس بیماری باشد مانا بسلس بول و فرق میان آن دو آن است که د...
-
ذیابیطس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (پزشکی) [قدیمی] ziyābitos =دیابت
-
جستوجو در متن
-
ذیابیطوس
لغتنامه دهخدا
ذیابیطوس . (معرب ، اِ) ذیابیطس .
-
ذیانیطس
لغتنامه دهخدا
ذیانیطس . [ طُ ] (معرب ، اِ) این صورت که در برهان قاطع و بعض لغت نامه های دیگر آمده است غلط و مصحف ذیابیطس است . رجوع به ذیابیطس شود.
-
گدازش
لغتنامه دهخدا
گدازش . [گ ُ زِ ] (اِمص ) عمل گداختن . ذوبان (مهذب الاسماء) : و علت ذیابیطس و دق و گدازش تن تولد کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و علت ذبول را به پارسی گدازش گویند و کاهش نیز گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و بسیار باشد که خداوند گدازش و کاهش را که به تازی...
-
دیابیطس
لغتنامه دهخدا
دیابیطس . [ طِ ] (معرب ، اِ) ذیابیطس . دیابت . دولاب . زلق الکلیة. بیماری قند، زلق الامعاءالکلیه ، دولابیه : زودی تشنه شدن و آب خواستن و زودی دفع بول را بدولاب مانند کرده اند و این علت را به یونانی دیابیطس گویند و معنی آن بپارسی دولاب است . (ذخیره ٔ ...
-
دوارة
لغتنامه دهخدا
دوارة. [ دُوْ وا رَ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ گرد که وحوش گرد آن گردند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || حاویه (در شکم گوسفند). شکنبه ٔ گوسفند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ذیابیطس . دولاب . انق الکلیة. مرضی...
-
زلق
لغتنامه دهخدا
زلق . [ زَ ل َ ] (ع ص ، اِ) جای لغزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای لغزناک . (دهار). زمینی که پا بر آن لغزان شود. (ترجمان القرآن ). زمین هموار بی گیاه . (غیاث اللغات ). و قوله تعالی : فتصبح صعیداً زلقاً ؛ ای ارضاً ...
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِ مرکب ) چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند. خربلة. چرخاب . (ناظم الاطباء). دلوآب .(شرفنامه ٔ منیری ). عجله . چرخ . بکره . چرخ آب کشی . چرخ چاه . (یادداشت مؤلف ). چرخ آب . (لغت محلی شوشتر). منجنین . منجنون . جنجون . منجور. ...
-
استسقاء
لغتنامه دهخدا
استسقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). طلب آب کردن : به پیش فیض تو زآن آمدم به استسقاءکه وارهانی از این خشکسال تیمارم . خاقانی .مگر که جانم از این خشکسال صرف زمان گریخت در کنف او بوجه استسقا. خاقانی . || ...