کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذکاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذکاء
معنی
(ذَ) [ ع . ] (اِمص .) هوشمندی ، تیزهوشی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذکاء
فرهنگ فارسی معین
(ذَ) [ ع . ] (اِمص .) هوشمندی ، تیزهوشی .
-
ذکاء
فرهنگ فارسی معین
(ذُ) [ ع . ] (اِ.) آفتاب ، خورشید.
-
ذکاء
لغتنامه دهخدا
ذکاء. [ ذَ ] (ع اِ) خدرک شعله زن . جمره ٔزبانه زن . || سِن ّ. زاد. (مهذب الاسماء).
-
ذکاء
لغتنامه دهخدا
ذکاء. [ ذَ ] (ع مص ، اِمص ) تیزی خاطر. زیرک شدن . (زوزنی ). تیزخاطر شدن . تیزدلی . (دهار). هوش . زود دریافتن . هوشمندی .کیاست . نباهت . هوشیاری . زیرکی . سرعت فهم . ضد بلادت . ذکاء ایاس ، مثل حلم احنف و سخاء حاتم مثل است . رجوع به ایاس شود : نرود هیچ...
-
ذکاء
لغتنامه دهخدا
ذکاء. [ ذُ ] (ع اِ) مهر. خور. شمس . آفتاب . خورشید. بیضاء. شرق . شارق . یوح . بوح : بر قد لاله قمر دوخت قبای وشی خشتک قطنی نهاد بر سر چینی ذکاء . خاقانی .هذه ذکاء طالعة. || التهاب . شدت گرمی : احرقنی ذکائها؛ ای شدة حرها.- ابن ذکاء ؛ صُبح .
-
واژههای مشابه
-
ابن ذکاء
لغتنامه دهخدا
ابن ذکاء.[ اِ ن ُ ذُ ] (ع اِ مرکب ) صُبح . (خلاص نطنزی ) (مهذب الاسماء). بامداد. (خلاص نطنزی ). سپیده دم . ابن الذکاء.
-
واژههای همآوا
-
زکاء
لغتنامه دهخدا
زکاء. [ زَ ] (ع مص ) (از «زک ی ») گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تشنه گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زکاء
لغتنامه دهخدا
زکاء. [ زَ ](ع مص ) (از «زک و») افزون شدن . (ترجمان القرآن ). گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بالیدن کودک . (تاج المصادر بیهقی ). بالیدن و افزون شدن . (آنندراج ). || لایق شدن . (ترجمان القرآن ). نیکو و لایق آمدن...
-
زکاء
لغتنامه دهخدا
زکاء. [ زَ ءْ ] (ع مص ) زدن . || دادن و یا زودتر دادن : زکاه الفاً؛ داد او را هزار یا زودتر داد نقد او را. || پناه گرفتن به سوی کسی و تکیه کردن بر آن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گائیدن جاریه را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الا...
-
زکاء
لغتنامه دهخدا
زکاء. [ زُ ] (ع مص ) (از «زک ء») زُکَاءْ. مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
زکاء
لغتنامه دهخدا
زکاء. [ زُ ک َءْ ] (ع ص ) مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زُکاء شود.
-
جستوجو در متن
-
ذک
لغتنامه دهخدا
ذک . [ ذَ ] (ع مص ) ذکاء. ذکو.