کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذماء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذماء
معنی
(ذِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جنبیدن ، حرکت کردن . 2 - قوی تر گردیدن . 3 - آشکار کردن قوت دل را. 4 - (اِ.) قوت دل ، رمق .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذماء
فرهنگ فارسی معین
(ذِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جنبیدن ، حرکت کردن . 2 - قوی تر گردیدن . 3 - آشکار کردن قوت دل را. 4 - (اِ.) قوت دل ، رمق .
-
ذماء
لغتنامه دهخدا
ذماء. [ ذَ ] (ع اِ) قوت دل . || باقی جان در گلو بریده . باقی جان . (مهذب الاسماء). باقی جان در مذبوح . رمَق . تشنج مذبوح پس از ذبح : از سر ضرورت حقن دماء و صون ذماء به موادعت و مصالحت رسیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 416). به أراقت دماء و افات...
-
ذماء
لغتنامه دهخدا
ذماء. [ ذَ ] (ع مص ) جنبش . جنبیدن . حرکت کردن . || قویدل گردیدن . || آشکار کردن قوت دل را. ظاهر ساختن قوت قلب را. || خذ ما ذمی لک ؛ ای ارتفع لک . || رنج رساندن . مشکل آمدن بر کسی .
-
واژههای همآوا
-
ظماء
لغتنامه دهخدا
ظماء. [ ظَ م َءْ ] (ع مص ) ظِماء. ظماءَة. تشنه شدن یا سخت تشنه شدن . || آرزومند و تشنه ٔ چیزی گردیدن .
-
ظماء
لغتنامه دهخدا
ظماء. [ ظِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ظمآن .
-
ظماء
لغتنامه دهخدا
ظماء. [ ظِ ] (ع ص ) ظماء بودن فصوص اسب ؛ بندهای آن سست و فروهشته و پرگوشت نبودن . || (مص ) تشنه یا سخت تشنه شدن . ظماءَة. || (اِمص ) ظِما. تشنگی : مرا چو تیغ دهد آب ، آبگون گردون هرآنگهی که بنالم به پیش او ز ظماچو تیغ نیک بتفساندم ز آتش دل در آب دیده...
-
ظماء
لغتنامه دهخدا
ظماء. [ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ظمآن نادراً.
-
زماع
لغتنامه دهخدا
زماع . [ زَ ] (ع اِ) شتابزدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) سریع و عجول . (اقرب الموارد). رجوع به زموع شود. || (اِمص ) درستی و ثبات عزم و استواری رای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زمیع شود.
-
زماع
لغتنامه دهخدا
زماع . [ زَ / زِ ] (ع ص ) مرد رسا و درگذرنده در امور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مرد ثابت عزم بر کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
زماع
لغتنامه دهخدا
زماع . [ زِ ] (ع اِ) جج ِ زَمَعَة. (منتهی الارب ). ج ِ زمعة. (اقرب الموارد). ج ِ زمع و جج ِ زمعة. (ناظم الاطباء). رجوع به زمع و زمعة شود.
-
ظماء
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (مص ل .) تشنه شدن ، سخت تشنه گردیدن .
-
جستوجو در متن
-
اطول
لغتنامه دهخدا
اطول . [ اَطْ وَ ] (ع ن تف ) درازتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درازتر و طولانی تر. (فرهنگ نظام ). مقابل اقصر. طویل تر. بلندتر. مقابل اعرض . مؤنث : طولی ̍. ج ، اَطاوِل . (از اقرب الموارد).- امثال : اطول ذماء من الافعی . اطول ذماء من...
-
حقن
لغتنامه دهخدا
حقن . [ ح َ ] (ع مص ) حقنه کردن . (منتهی الارب ). اماله کردن . (اقرب الموارد). || بازداشتن . نگاه داشتن . (منتهی الارب ). واداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء. (تاج المصادر بیهقی ). نگاه داشتن بول و مانند آن . بازداشتن و بند کردن چیزی را از خروج ...