کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذرع
/zar'/
معنی
۱. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول، برابر با ۱۰۴ سانتیمتر؛ گز.
۲. (اسم مصدر) [قدیمی] اندازه گرفتن پارچه یا چیز دیگر با ذراع؛ گز کردن.
۳. [قدیمی] طاقت و توانایی.
۴. [قدیمی] سیرت و خو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذرع
فرهنگ فارسی معین
(ذَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) اندازه گرفتن پارچه و مانند آن با ذراع . 2 - (اِ.) واحدی برای طول ، برابر با 04/1 متر، گز. ؛~ نکرده پاره کردن کنایه از: نیندیشیده و نسنجیده عمل کردن . ؛ ~ُ پیمان کردن اندازه گرفتن ، گز کردن .
-
ذرع
لغتنامه دهخدا
ذرع . [ ذَ ] (ع اِ) گز. ارش . رش . ساق دست . || ذرع ، چون مطلق گویند معادل شانزده گز است یعنی یک متر وچهار صدم یک متر و در ذرع شاه یک متر و دوازده صدم یک متر است (و بیشتر در تبریز متداول است ) و ذرع مقصر. مساوی یک متر و چهار صدم یک متر است . (و آن در...
-
ذرع
لغتنامه دهخدا
ذرع . [ ذَ ] (ع مص ) به گز کردن . گز کردن و پیمودن جامه را به ذراع . به ارش پیمودن . (تاج المصادربیهقی ). || ذرع قیئی کسی را؛ غلبه کردن قیئی بر او و تاب نیاوردن بمنع آن . || غلبه کردن قیئی بر مردم . (تاج المصادر بیهقی ). || ذرع بعیر؛ پای بر ذراع اشتر...
-
ذرع
لغتنامه دهخدا
ذرع . [ ذَ رَ ] (ع اِ) طمع. اُمید. || گوساله ٔ دشتی . ج ، ذِرعان . (مهذب الاسماء). || ماده شتری که صیاد در پس آن نهان شده بصید تیر افکند.
-
ذرع
لغتنامه دهخدا
ذرع . [ ذَ رِ ] (ع ص ) مرد سخت بدگوی . || مرد شباروزرونده . || مرد نیکوصحبت .
-
ذرع
لغتنامه دهخدا
ذرع .[ ذَ ] (ع اِ) خُلق . سیرت . خو: هو واسعالذرع ؛ ای واسعالخلق . او فراخ خوی است . || دِل . || قوت . || توان . تاب . توانائی . طاقت . ذراع . ضاق بالأمر ذرعه ؛ سست و ضعیف شد طاقت او و بمقصود نرسید یا از مکروهات نجات نیافت . و یقال ، ابطرت فلاناً ذر...
-
ذرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zar' ۱. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول، برابر با ۱۰۴ سانتیمتر؛ گز.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] اندازه گرفتن پارچه یا چیز دیگر با ذراع؛ گز کردن.۳. [قدیمی] طاقت و توانایی.۴. [قدیمی] سیرت و خو.
-
ذرع
لهجه و گویش تهرانی
واحد طول104سانتی متر،گَز
-
ذرع
واژهنامه آزاد
پیمانه
-
واژههای مشابه
-
ذرع و نیم ذرع
فرهنگ گنجواژه
اندازه قالی 0/5*1 ذرع،ذرع و نیم.گز و نیم.
-
نیم ذرع
لغتنامه دهخدا
نیم ذرع . [ ذَ ] (اِ مرکب ) میله ای آهنین یا چوبین معادل نصف ذرع که بدان پارچه و امثال آن اندازه گیرند.
-
ذرع مقصر
لغتنامه دهخدا
ذرع مقصر. [ذَ ع ِ م ُ ق َص ْ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مساوی است با (1/04) متر. و آن در طهران و فارس معمول است .
-
چوب ذرع
لغتنامه دهخدا
چوب ذرع . [ ب ِ ذَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوبی که برای اندازه گرفتن پارچه و مانند آن بکار رود اندازه آن 16 گره و یا 1/04 متر است . امروز بیشتر آن را از آهن میسازند و بهمین نام میخوانند. گاهی اندازه آن 8 گره یا نیم ذرع است . رجوع به ذرع شود.
-
ذرع و پیمان
فرهنگ گنجواژه
واحد سنجش. ذرع و پیمان کردن= سنجیدن.