کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذخر
/zoxr/
معنی
اندوخته؛ پسانداز؛ چیزی که برای آینده پسانداز کنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذخر
فرهنگ فارسی معین
(ذُ خْ) [ ع . ] (اِ.) ذخیره ، نگه داشته شده برای روز مبادا. ج . اذخار.
-
ذخر
لغتنامه دهخدا
ذخر. [ ذَ خ ِ ] (اِخ ) نام کوهی است به یمن .
-
ذخر
لغتنامه دهخدا
ذخر. [ ذُ ] (ع اِ) ذخیره . (مهذب الاسماء). چیزی نگاهداشته شده برای وقتی . یخنی . (منتهی الارب ). پس انداز. پس افکند. پس اوکند. چیز پنهان کرده . چیز نهاده . پستائی . اندوخته . ج ، اَذخار : سایه ٔ کردگار پرتو لطف پروردگار ذخر زمان و کهف امان . (گلستان ...
-
ذخر
لغتنامه دهخدا
ذخر. [ ذُ ] (ع مص ) یخنی نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ). پس انداز کردن . پستائی کردن . نهادن . نگاه داشتن . اندوختن . پس اوکند کردن . پس افکند کردن . ذخیره کردن .
-
ذخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zoxr اندوخته؛ پسانداز؛ چیزی که برای آینده پسانداز کنند.
-
واژههای مشابه
-
عزان ذخر
لغتنامه دهخدا
عزان ذخر. [ ع َزْ زا ذَ خ ِ ] (اِخ ) از قلعه های تعز است در کوه صَبِر در یمن . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
زخر
لغتنامه دهخدا
زخر. [ زَ ] (ع مص ) این کلمه در اصل دلالت بر ارتفاع و بلندی کند. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 50). || پر شدن دریا از آب . (منتخب اللغات ). زیاد شدن و بسیار گردیدن دریا. (از ترجمه ٔ قاموس ). پر شدن و مالامال شدن دریا. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). پر ...
-
زخر
لغتنامه دهخدا
زخر. [ زُ ] (ع مص ) یخنی نهادن . (دهار). و رجوع به زخار، زخیرة و زخائر شود.
-
جستوجو در متن
-
ذخیره
واژگان مترادف و متضاد
اندوخته، پسافت، پسانداز، پستا، تدارک، توشه، تهیه، ذخر، رزرو
-
پستائی
لغتنامه دهخدا
پستائی . [ پ َ ] (اِ) اندوخته . ذُخر. ذخیره . یخنی . دست ِ پس . پس انداز.
-
عباس
لغتنامه دهخدا
عباس . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل بن عبدالرحمان التغلبی . امیر یمانی . اصل او از جبل ذخر است و امارت زبید و عدن یافت . وی را همت عالی بود و ثروت بسیاری داشت از جمله آثار نیک او مسجدی است در ابیات حسین و مسجد قریه ٔ سلامه و مدرسه ای در ذخر. وی...
-
پس دست
لغتنامه دهخدا
پس دست . [پ َ س ِ دَ ] (اِ مرکب ) ذخیره . پس انداز. یخنی . ذخر.- پس دست خود داشتن و پس دست نگاه داشتن ؛ ذخر. اذخار. ذخیره کردن برای موقع احتیاج . پس انداز کردن . یخنی نهادن .- پس دست کردن ؛ پنهان کردن . اندوختن .ذخیره نهادن :وگر بخانه زری ماند زن ک...