کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیه علی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیه علی
لغتنامه دهخدا
دیه علی . [ع َ ] (اِخ ) نام ناحیه ای در فارس : خمایجان و دیه علی دو ناحیت است و حومه ٔ آن مسجد و منبر دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 145) (نزهةالقلوب ص 128).
-
واژههای مشابه
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع اِ) (از: ودی ). جوهری گوید دیة یکی دیات است و «ة» عوض از واو است و به معنای حق مقتول (قتیل ) است و در تهذیب نویسدکه اصل دیة، وِدْیَة مانند شیة از وشی . (از لسان العرب ). حق قتیل (مقتول ) و آن مالی است که بدل نفس مقتول به ولی او داده ش...
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع مص ) خونبهای کشته دادن . (از منتهی الارب ). خونبها دادن . (دهار). || نزدیک گردانیدن کار. (از منتهی الارب ). || نره فرو کردن اسب جهت بول یا گشنی کردن . (منتهی الارب ).
-
دِيَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
خونبها (کلمه وادي به معناي دامنه کوههاي بزرگ است ، البته دامنههاي پايين که همه آبهاي کوه در مواقع بارندگي در آن جمع ميشود ، اگر خونبها را هم از اين ماده گرفته و ديه ناميدهاند ، براي همين است که ديه نيز مال زيادي است که جمعآوري شده و در عوض کشته شده م...
-
دیَه
لهجه و گویش بختیاری
diya دیگر.
-
دیه رقه
لغتنامه دهخدا
دیه رقه . [ هَِ رَق ق ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار در 20 هزارگزی جنوب خاوری نجف آباد بین شیرکش بالا و پائین با 105 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
دیه عریض
لغتنامه دهخدا
دیه عریض . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ظاهراً قریه ای بوده است در چهارفرسنگی شهر مدینه : والی مدینه را... با جمعی انبوه از معارف و مشایخ مدینه حاضر کرد و اسماعیل را بعد از آنکه از دیه عریض که بر چهارفرسنگی شهر است و آنجا وفات کرده بود بر دوشهای مردمان بشهر آور...
-
دیه بد
لغتنامه دهخدا
دیه بد. [ ب َ ] (اِخ ) ماووبالیغ، فارسی آن دیه بد باشد. (از جهانگشای جوینی ج 1 ص 105).
-
فنج دیه
لغتنامه دهخدا
فنج دیه . [ ف َ ] (اِخ ) شهرکی است که پنج ده پیوسته به هم است و در نزدیکی مروالرود قرار دارد. (معجم البلدان ). ناصرخسرو آن را به نام پنج دیه در اوایل کتاب سفرنامه نام برده و مدتی نیز در آنجا مانده است .
-
پنج دیه
لغتنامه دهخدا
پنج دیه . [ پ َ ] (اِخ ) پنج ده . از اعمال مروالرود: امیری بود بحدود مروالرود و پنج دیه و طالقان . (جهانگشای جوینی ). رجوع به پنج ده شود.
-
بنج دیه
لغتنامه دهخدا
بنج دیه . [ ب َ ] (اِخ ) پنج ده . رجوع به پنج ده و رجوع به مرآت البلدان شود.
-
خاتون دیه
لغتنامه دهخدا
خاتون دیه . (اِخ ) دهی است در پنج فرسنگی سنقر آباد واقع شده است . (نزهةالقلوب ج 3 ص 173).
-
دیه نُووِد
لهجه و گویش بختیاری
diya nowved دیگر نیامد.