کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیه
/dih/
معنی
= دِه۱
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه
برابر فارسی
خونبها، خون بها
دیکشنری
atonement, blood money
-
جستوجوی دقیق
-
دیه
واژگان مترادف و متضاد
آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه
-
دیه
واژگان مترادف و متضاد
تقاص، خونبها
-
دیه
فرهنگ واژههای سره
خونبها، خون بها
-
دیه
فرهنگ فارسی معین
(دِ ه ú ) (اِ.) ده ، روستا.
-
دیه
فرهنگ فارسی معین
(دِ یِ ) [ ع . دیة . ] (اِ.) خونبها.
-
دیه
لغتنامه دهخدا
دیه . (اِ) تلفظ و صورت قدیم کلمه ٔ ده امروزی است و هنوز در برخی نقاط متداول است چون قزوین و هر دو حرف (ی ْ و هَ) بسیار نرم تلفظ شود. قریه . (مهذب الاسماء). روستا. صاحب غیاث اللغات گوید قریه مگر در کلام اهل لسان بنظر نیامده ... و در سراج نوشته که صحیح...
-
دیه
لغتنامه دهخدا
دیه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل در 13هزارگزی شمال خاوری آمل با 320 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
دیه
لغتنامه دهخدا
دیه . [ دَ ی َ ] (اِ) صورتی و تلفظی از کلمه ٔ دایه است . داه . دایه : المراضعة، فرزند را دیه دادن . (المصادر زوزنی ).- امثال : هرچه دیه گوید از درد گوید . (یادداشت مؤلف ).هرچه دیه گوید از در گوید . (مجمع الامثال ).
-
دیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دیهه› [قدیمی] dih = دِه۱
-
دیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دیَة] ‹دیت› (فقه، حقوق) diye مالی که ضارب یا قاتل باید به شخص آسیبدیده یا وارث او بدهد؛ خونبها.
-
دیه
دیکشنری فارسی به عربی
تکفير
-
واژههای مشابه
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع اِ) (از: ودی ). جوهری گوید دیة یکی دیات است و «ة» عوض از واو است و به معنای حق مقتول (قتیل ) است و در تهذیب نویسدکه اصل دیة، وِدْیَة مانند شیة از وشی . (از لسان العرب ). حق قتیل (مقتول ) و آن مالی است که بدل نفس مقتول به ولی او داده ش...
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع مص ) خونبهای کشته دادن . (از منتهی الارب ). خونبها دادن . (دهار). || نزدیک گردانیدن کار. (از منتهی الارب ). || نره فرو کردن اسب جهت بول یا گشنی کردن . (منتهی الارب ).
-
دِيَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
خونبها (کلمه وادي به معناي دامنه کوههاي بزرگ است ، البته دامنههاي پايين که همه آبهاي کوه در مواقع بارندگي در آن جمع ميشود ، اگر خونبها را هم از اين ماده گرفته و ديه ناميدهاند ، براي همين است که ديه نيز مال زيادي است که جمعآوري شده و در عوض کشته شده م...