کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دین دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دین دار
/dindār/
معنی
۱. دارای دین و آیین.
۲. کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند؛ متدّین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دین دار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین . 2 - متدین به دین اسلام . 3 - متقی ، با تقوی .
-
دین دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dindār ۱. دارای دین و آیین.۲. کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند؛ متدّین.
-
دین دار
دیکشنری فارسی به عربی
داخلي
-
واژههای مشابه
-
دين
دیکشنری عربی به فارسی
بدهي , وام , قرض , دين , قصور , کيش , ايين , مذهب
-
دِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
پاداش - به معناي مطلق جزا است ، چه وعده باشد و چه وعيد -مجموع يا قسمتي ازاحکامي که خداوند بر انبياي خودش نازل کرده (در جمله "أَلَا لِلَّهِ ﭐلدِّينُ ﭐلْخَالِصُ " منظور عبادت است)
-
دَيْنِ
فرهنگ واژگان قرآن
دِین - وام
-
دینبه
فرهنگ نامها
(تلفظ: din beh) دینِ بهتر ، کیش و آیینِ برتر ؛ (در قدیم) دین زرتشتی ؛ (در قدیم) (به مجاز) زرتشتیان.
-
بهدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: beh din) دیندار بهین ؛ (در اعلام) عنوانی برای پارسایان ایران باستان (زرتشتیان) .
-
نیک دین
لغتنامه دهخدا
نیک دین . (ص مرکب ) پاکدین . متدین به دین حق .
-
شه دین
لغتنامه دهخدا
شه دین . [ ش َ هَِ ] (اِخ ) مخفف شاه دین .کنایه از حضرت علی (ع ) است . رجوع به شاه دین شود.
-
غیاث دین
لغتنامه دهخدا
غیاث دین . [ ث ِ ] (اِخ ) (سلطان ...) همان غیاث الدین است که در شعر زیر از حافظ آمده است : حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین غافل مشو که کار تو ازناله میرود.این غیاث الدین بقول محمد قاسم فرشته غیاث الدین محمودشاه بهمنی ، و بقول شبلی نعمانی سلطان غیاث ال...
-
هم دین
لغتنامه دهخدا
هم دین . [ هََ ] (ص مرکب ) هم کیش . هم آیین . هم مذهب . (یادداشت مؤلف ) : قیصر جواب داد که ابرهه همدین ماست وما بر همدینان خویش سپاه نفرستیم . (تاریخ بلعمی ).از آن کاو نه همدین و همراه بودزبان از ستودَنْش کوتاه بود.فردوسی .
-
بی دین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bidin آنکه دین ندارد؛ لامذهب.
-
دین پژوه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) 1 - (ص فا.) پژوهندة دین ، جویندة دین . 2 - (اِمر.) روز پانزدهم از هر ماه ملکی .