کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیش
/diš/
معنی
آنتن بشقابی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیش
لغتنامه دهخدا
دیش . (اِ) داد و دهش . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ).
-
دیش
لغتنامه دهخدا
دیش . (اِخ ) الدیش . از بطن هون الدیش اند و ایشان معروف به بنوالدیش بن ملیح بن الهون باشند و قبیله ٔ عضد والدیش را قارة گویند. ابو عبید گوید وجه تسمیه ٔ ایشان به قارة بدان سبب است که شداخ لیثی خواست که ایشان را در بطن کنانه متفرق سازد لذا گفتند که دع...
-
دیش
لغتنامه دهخدا
دیش . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت با 20 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
دیش
لغتنامه دهخدا
دیش . (اِمص )دهش . || در دو شعر ذیل از رودکی دیش مرکب است از (دی = ده + ش ضمیر مفعولی ) به معنی بده او را. می دهش . (لغت نامه ٔ اسدی ص 222). دِهَش : خویش بیگانه گردد از پی سودخواهی امروز مزد کمتر دیش . رودکی .هر کس [کو] برود راست ، نشسته ست بشادی و آ...
-
دیش
لغتنامه دهخدا
دیش . (ع اِ) لهجه ای است در کلمه ٔ دیک در نزد کسانی که کاف را قلب به شین کنند. (از تاج العروس ). خروس . (منتهی الارب ).
-
دیش
لغتنامه دهخدا
دیش . [ دَ ] (اِخ ) صورتی دیگر از دیش بن الهون بن خزیمةبن مدرکة یکی از قارة است . (از تاج العروس ). رجوع به دیش شود.
-
دیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: dish] (برق) diš آنتن بشقابی.
-
واژههای مشابه
-
دیش دیش
لغتنامه دهخدا
دیش دیش . (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد با 95 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
دیش دیش
لغتنامه دهخدا
دیش دیش . (اِخ ) دهی است از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور با 440 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
دیش پولی
لغتنامه دهخدا
دیش پولی . (اِ مرکب ) دندان مزد. دیش به ترکی دندان است و دیش پولی وجهی بوده که در دوران استبداد، رعایا در سر سفره ٔ مأمورین دولت مینهاده اند پیش از ناهار بعنوان دندان مزد. این رسم در نواحی ملایر و تویسرکان متداول بوده است . (یادداشت لغتنامه ).
-
جستوجو در متن
-
deess
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیش
-
dishrag
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیش ترا، کهنهء ظرف شویی
-
دیشلمه
لغتنامه دهخدا
دیشلمه . [ ل َ م َ / م ِ ] (ترکی ، مرکب ) (از: دیش ترکی ، بمعنی دندان + لمه که آن نیز ترکی و نوعی علامت مصدری است ): چای دیشلمه ؛ چای قند پهلو. دشلمه . (یادداشت مؤلف ). چای که شکر یا قند در آن حل نکرده باشند بلکه حب قند در دهن گذارند و چای تلخ را بش...