کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیر مارت مریم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیر جابیل
لغتنامه دهخدا
دیر جابیل . [ دَ رِ ] (اِخ ) ابوالقیظان گوید اهالی بصره پیش از کندن نهرالفیض از خلیجی که از دیر جابیل می آمد آب می نوشیدند. (از معجم البلدان ).
-
دیر جص
لغتنامه دهخدا
دیر جص . [دَ رِ ج َص ص ] (اِخ ) در حدود قم از ناحیت ری تا جوسق : داودبن عمران اشعری به دو فرسخ از دیرجص که فرا پیش قم است . چون حدیث دیرجص در میان آمد شاید که در بنا کردن آن آنچه روایت کرده اند گفته شود چنین گویند که در کتاب سیرملوک عجم مسطور است که ...
-
دیر حافر
لغتنامه دهخدا
دیر حافر. [ دَ رِ ف ِ ] (اِخ ) قریه ای است بین حلب و بالِس . (از معجم البلدان ).
-
دیر حبیب
لغتنامه دهخدا
دیر حبیب . [ دَ رِ ح َ ] (اِخ ) یاقوت گوید جای آن را نمی دانم . فقط این دیر در شعر عربی وردبن الورد الجعدی آمده است . (از معجم البلدان ).
-
دیر حرجة
لغتنامه دهخدا
دیر حرجة. [ دَ رِ ح َ رَ ج َ ] (اِخ ) دیری است در صعید مصر در مشرق قوص و به نام مارجرجس نامگذاری شده است و حرجة نام دهی است در آنجا. (از معجم البلدان ).
-
دیر حشیان
لغتنامه دهخدا
دیر حشیان . [ دَ رِ ح َش ْ ] (اِخ ) دیری در اطراف شهر حلب که حمدان بن عبدالرحیم در اشعارش ذکر آن کرده است . (از معجم البلدان ).
-
دیر حمیم
لغتنامه دهخدا
دیر حمیم . [ دَ رِ ح َ ] (اِخ ) نام جائی است در اهواز و در شعر قطری این نام آمده است . (از معجم البلدان ).
-
دیر حنظله
لغتنامه دهخدا
دیر حنظله . [ دَ رِ ح َ ظَ ل َ] (اِخ ) این دیر در حیره است و به عبدالمسیح بن علقمةبن مالک مرةبن ادّ منسوب است . (از معجم البلدان ).
-
دیر حنظلة
لغتنامه دهخدا
دیر حنظلة. [ دَ رِ ح َ ظَ ل َ ] (اِخ ) این دیر از طرف مشرق نزدیک سواحل فرات است و بین دالیة و بهنسة پائین تر از رحبه ٔ مالک بن طوق است و از نواحی جزیره محسوب میشود و به حنظلةبن ابوعفرأبن النعمان بن طی منسوب است و حنظله عموی ایاس بن قبیصةبن ابوعفراء ...
-
دیر حنة
لغتنامه دهخدا
دیر حنة. [ دَ رِ ح َن ْ ن َ ] (اِخ ) دیر قدیمی است در حیره از روزگار بنی منذر از قبیله ای از تنوخ که به آنها بنی ساطع می گفتند. (از معجم البلدان ).
-
دیر حنین
لغتنامه دهخدا
دیر حنین . [دَ رِ ح َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است از اعمال دمشق گویند یکی از دیه های قنسرین است . (از معجم البلدان ).
-
دیر خالد
لغتنامه دهخدا
دیر خالد. [ دَ رِ ل ِ ] (اِخ ) یا دیر صلیبا (چلیپا) بدمشق مقابل باب الفردیس است . چون خالدبن الولید در محاصره ٔ دمشق بدانجا رفت این دیر بخالد منسوب گردید. و ابن کلبی گوید که میان این دیر و باب شرقی یک میل است . (از معجم البلدان ).
-
دیر خناصرة
لغتنامه دهخدا
دیر خناصرة. [ دَ رِ خ ُص ِ رَ ] (اِخ ) خناصره نام شهری است که مقابل (روبروی ) شهر حلب واقع است . این دیر ذکرش در شعر بنی مازن حاجب بن ذبیان المازنی آمده است . (از معجم البلدان ).
-
دیر خندف
لغتنامه دهخدا
دیر خندف . [ دَ رِ خ ِ دِ ] (اِخ ) این دیر در نواحی خوزستان است و خندف ام ولید الیاس بن مضربن نزاربن معدبن عدنان است و اسمش لیلی بنت حلوان بن عمران بن الحاف بن قضاعه است و خندف قسمی راه رفتن را گویند و بهمین سبب این دیر بدین نام مشهور شده است . (از م...
-
دیر خوردن
لغتنامه دهخدا
دیر خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مدتی پس از موقع معمول خوردن . خوردن بدانگاه که اشتها غالب بود : گرگلشکر خوری بتکلف زیان کندور نان خشک دیرخوری گلشکر شود.سعدی .