کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیرگاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیرگاهی
لغتنامه دهخدا
دیرگاهی . (ص نسبی مرکب ، ق مرکب ) مدتی مدید. منسوب به دیرگاه . مدتی طویل . مقابل زودگذار. (یادداشت مؤلف ) : به کوه اندرون مانده ٔ دیرگاهی به سنگ اندرون زاده ٔ باستانی . فرخی . || قدیم . دیرینه :بگفت این و پس هر دو برخاستندغم دیرگاهی ز دل کاستند.فردو...
-
جستوجو در متن
-
مدت مدیدی است
فرهنگ واژههای سره
دیرگاهی است
-
رایچور
لغتنامه دهخدا
رایچور. [ چُرْ ] (اِخ ) نام جایی است در دکن . (آنندراج ). شهری است در سرزمین دکن واقع در 172هزارگزی جنوب باختری حیدرآباد و دارای قلعه ای بلند و عالی است . رایچور دیرگاهی پایتخت شاهان سلسله ٔبهمنی و جز آنان بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
دنباله دار
لغتنامه دهخدا
دنباله دار. [ دُم ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) دم دار. (ناظم الاطباء). دارای دنبال . هر چیز که دارای دم باشد. هر چیز که دنبال و ذیل و زایده دارد.- چشم دنباله دار ؛ چشم سرمه کشیده ای که سیاهی سرمه از گوشه ٔ بیرونی آن تجاوز کرده باشد. (ناظم الاطباء).- ستار...
-
دیرگاه
لغتنامه دهخدا
دیرگاه . (ق مرکب ) زمانی دراز. زمان طولانی و ممتد از زمان معلوم . (یادداشت مؤلف ) : تو از دیر گاهست با گنج خویش گزیدستی از بهر ما رنج خویش . فردوسی .نقل با باده بود باده دهی نقل بده دیرگاهست که این رسم نهاد آنکه نهاد. فرخی .خزیمه دیرگاه زن نکرد که ن...
-
گزیت
لغتنامه دهخدا
گزیت . [ گ َ / گ ِ ی َ / گ َ ] (اِ) (معرب آن جزیه است ) از لغت های آرامی است که دیرگاهی است در زبان فارسی درآمده . (هرمزدنامه ص 14، فاب 1 ص 224) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). زری باشد که حکام هر ساله از رعایا میگیرند و آن را خراج هم میگویند. (برهان )...
-
نش
لغتنامه دهخدا
نش . [ ن َش ش ] (ع اِ) بیست درم سنگ و آن نیم اوقیه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نصف اوقیة و گفته اند بیست درهم . (از بحر الجواهر). نصف وقیه که عبارت از بیست درم باشد. (ناظم الاطباء). نصف اوقیه . (از اقرب الموارد). || نیمی از هر چیز. (از المنجد) (...
-
تاج
لغتنامه دهخدا
تاج . (اِ) کلاه جواهرنشان که سلاطین بر سر می گذارند. (فرهنگ نظام ). افسر و آن چیزی است که برای پادشاهان با زر و جواهر سازند. (از منتهی الارب ). آن است که بطور کلاه بر سر می نهند و مکلل به جواهر باشد. (آنندراج ). اکلیل و پارچه ٔ مزین بجواهر که سلاطین ...
-
مدت
لغتنامه دهخدا
مدت . [ م ُدْ دَ ] (ع اِ) لختی از زمان .پاره ای از زمان . (یادداشت مؤلف ). مدة : در این مدت آسایشی یافتم که گه بودم آسایش و گه نبود. مسعودسعد.و این مدت به امید نعمت جاوید بر وی کم از ساعت گذرد. (کلیله و دمنه ).به کم مدت از تاجداران اکنون نبیره نبینی...
-
ربو
لغتنامه دهخدا
ربو. [ رَب ْوْ ] (ع اِ) پشته و بلندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نفس بلند. (از اقرب الموارد). || بتازی دشخواری ِ دم زدن را ربو گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تاسه و تنگی نفس . (ناظم الاطباء). بیماری معروفیست . (از اقرب الموارد). کوت...
-
ژی ژیس
لغتنامه دهخدا
ژی ژیس . (اِخ ) نام زنی که به دستور پروشات مادر اردشیر دوم استاتیرا زوجه ٔ او را مسموم کرد. شرح آن واقعه چنین است : پروشات که از دیرگاهی قصد کشتن استاتیرا زن اردشیر را داشت بالاخره به دسایس و حیل نیت خود را اجرا کرد. او زنی در خدمت خود داشت ژی ژیس نا...
-
پاپ
لغتنامه دهخدا
پاپ . (اِخ ) خلیفه ٔ دین عیسی علیه السلام . عنوان رئیس و پیشوای مذهب کاتولیک . از اصل یونانی پاپاس بمعنی پدر. پس از عیسی یکی از حواریون بنام پطرس مردم را بدین مسیح دعوت کرد و چون او درگذشت جانشینان وی که یکی پس از دیگری ادای این وظیفه بر عهده داشتند ...
-
طغتکین
لغتنامه دهخدا
طغتکین . [ طُ ت َ ] (اِخ ) سیف الاسلام ، ظهیرالدین طغتکین . سرسلسله ٔاتابکان دمشق که به آل بوری نیز اشتهار دارند. وی ازسال 497 تا 522 هَ . ق . در شام پادشاهی کرد. رجوع به اتابکان دمشق شود. وی از رجال درباری تاج الدوله تتش بشمار میرفت و تا زمانی که تا...
-
طراد
لغتنامه دهخدا
طراد. [ طُرْ را ] (اِخ ) ابن علی بن عبدالعزیز، ابوفراس السلمی الدمشقی ، المعروف بالبدیع. وی نحوی و نویسنده ای ادیب و در نظم و نثر سرآمد بود. از اشعار اوست :قیل لی لم جلست فی آخر القوم ِ و انت البدیعرب القوافی قلت آثرته لان المنادیَ -ل یری طرزها علی ا...