کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دچار آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دچار دوران سر
دیکشنری فارسی به عربی
مصاب بالدوخة
-
دچار تنگی نفس
دیکشنری فارسی به عربی
مصاب بالربو
-
دچار اختلا ل عصبی
دیکشنری فارسی به عربی
مصاب بمرض عصبي
-
بسرنوشت شوم دچار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مصير
-
دچار وسوسه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اغر
-
دچار هراس سخت شدن
دیکشنری فارسی به عربی
صدمة
-
دچار حمله (مرض وغیره) شدن
دیکشنری فارسی به عربی
استول عليه
-
دچار سقوط واضمحلا ل شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انهيار
-
دچار بی نظمی در جلیدیه ء چشم
دیکشنری فارسی به عربی
لا بوري
-
جستوجو در متن
-
بد آوردن
لغتنامه دهخدا
بد آوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دچار مانع شدن . شکست خوردن . بدشانسی آوردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). پیش آمدهای بد برای کسی پیش آمدن . (از یادداشت مؤلف ).
-
بگمان افتادن
لغتنامه دهخدا
بگمان افتادن . [ ب ِ گ ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) به شک و ابهام دچار شدن . گرفتار آمدن . شک . (ترجمان القرآن )(تاج المصادر بیهقی ). تشکّک . (تاج المصادر بیهقی ).
-
شکست رسیدن
لغتنامه دهخدا
شکست رسیدن . [ ش ِ ک َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) شکست آمدن . دچار شکست شدن .- شکست به جان رسیدن ؛ حرمان و نومیدی دست دادن : نه امّید عقبی نه دنیا به دست ز هردو رسیده به جانم شکست . فردوسی .و رجوع به شکست آمدن شود.
-
گرفتار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: grif-tār] gereftār ۱. اسیر؛ دربند؛ دستگیرشده.۲. دچار.۳. [عامیانه] پرمشغله.۴. مبتلا به سختی، رنج، و امثال آنها.۵. [مجاز] عاشق؛ شیفته.〈 گرفتار آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 گرفتار شدن〈 گرفتار ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 گ...
-
عرو
لغتنامه دهخدا
عرو. [ ع َرْوْ ] (ع مص )فروگرفتن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). فروگرفتن کاری را. (ناظم الاطباء). المام و فروگرفتن . (از اقرب الموارد). || آمدن حالی که احسان و نیکوئی می خواست . (از منتهی الارب ). قصد کردن کسی را جهت طلب احسان و نیکوئی . (از ن...
-
امپریالیسم
لغتنامه دهخدا
امپریالیسم .[ اَ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) طرفداری از حکومت امپراتوری . || سیاستی که مرام وی بسط نفوذ و قدرت کشور خویش بر کشورهای دیگر است . (فرهنگ فارسی معین ). رژیمی که بر اثر از میان رفتن خرده سرمایه داری داخلی و پدید آمدن تراستها و کارتلها دچار تورم ت...