کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دوندگی
/davandegi/
معنی
تکودو؛ عمل دونده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دویدن
۲. تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش
۳. سگدو
فعل
بن گذشته: دوندگی کرد
بن حال: دوندگی کن
دیکشنری
legwork, scamper
-
جستوجوی دقیق
-
دوندگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دویدن ۲. تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش ۳. سگدو
-
دوندگی
لغتنامه دهخدا
دوندگی . [ دَ وَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دونده . (یادداشت مؤلف ). دویدگی و تک و دو. (ناظم الاطباء). قِمصی ّ؛سخت دوندگی . (منتهی الارب ). و رجوع به دونده و دویدن شود. || کوشش . (ناظم الاطباء). سعی و تلاش .جد و جهد رفت و آمد و تلاش بسیار برای ...
-
دوندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) davandegi تکودو؛ عمل دونده.
-
واژههای مشابه
-
دوندگی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ساق
-
جستوجو در متن
-
دُو و وادُو
فرهنگ گنجواژه
دوندگی.
-
تَق اُووِردَن
لهجه و گویش بختیاری
taq owverdan دوندگى کردن، تلاش کردن.
-
سگدو ،()زدن،سگدویی
لهجه و گویش تهرانی
دوندگی بیهوده
-
مثل اسب عصاری
لهجه و گویش تهرانی
دوندگی بدون پیشرفت
-
دِرّ
لهجه و گویش بختیاری
err دوندگى، تلاش بسیار.
-
کفش و کلاه پاره کردن
لهجه و گویش تهرانی
دوندگی بیهوده
-
سگدو، سگدو
واژگان مترادف و متضاد
تلاشبیهوده، دوندگی، تکاپوی بیثمر
-
سگ دوی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] sagdovi تکاپو و دوندگی بیهوده و بیفایده.
-
دِرّ اُووِردَن
لهجه و گویش بختیاری
derr owverdan دوندگى کردن، دنبال کارى رفتن.