دوندگی . [ دَ وَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دونده . (یادداشت مؤلف ). دویدگی و تک و دو. (ناظم الاطباء). قِمصی ّ؛سخت دوندگی . (منتهی الارب ). و رجوع به دونده و دویدن شود. || کوشش . (ناظم الاطباء). سعی و تلاش .جد و جهد رفت و آمد و تلاش بسیار برای وصول طلب و امثال آن ؛ برای فلان مقصود دوندگی بسیار کرد. پس از شش ماه دوندگی نصف طلب را وصول کرد. (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.