کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوطرفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوطرفی
لغتنامه دهخدا
دوطرفی . [ دُ طَ رَ ] (ص نسبی مرکب ) بین اثنین و جانبین و از دو کنار. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح جانورشناسی ) هر گاه سطحی در طول بدن و در وسط سطح پشتی و شکمی بگذرانیم حیوان را به دو بخش کاملاً قرینه (راست و چپ ) تقسیم نماییم به قسمی که اندام یک طرف ع...
-
جستوجو در متن
-
Monoplacophora
تکلاکهویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از نرمتنتباران که تقارن دوطرفی و یک پای پهن و تخت و تنها یک لاکه (shell) و جُبهای (mantle) با سه تا شش جفت آبشش دارند
-
Acoelomorpha
بیکاوریختتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از جانورانِ فاقد کاواک (coelom) و حفرۀ گوارشی یا حلق که تولیدمثل غیرجنسی دارند و فاقد دستگاه عصبی مرکزی هستند ولی تقارن دوطرفی دارند
-
Platyhelminthes
پهنکرمتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از جانوران که سادهترین جانوران سهلایهای دارای تقارن دوطرفی هستند؛ بدن آنها برگشکل یا کشیده و نواری است و ازلحاظ سازمانبندی، دارای اندام و دستگاه هستند
-
Mollusca, molluscs
نرمتنتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از سلسلۀ جانوران با ریختشناسی بسیار متنوع که اعضای آن ساختار دهانی کیتینی به نام سوهانک (radula) دارند و تقارن دوطرفی و بندبند بودن بدنشان بهطور کامل یا تقریباً از بین رفته است؛ بدن آنها دارای پوستهای صدفی است که از ترشحات ج...
-
Cycliophora
دایرهدارتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخۀ تازهشناساییشدهای از سلسلۀ جانوران با تنها یک گونه و طول کمتر از یک میلیمتر و تقارن دوطرفی که با یک صفحۀ چسبنده به میزبان متصل میشوند؛ در اطراف دهان این جانوران و درست در مقابل مخرج آنها یک حلقۀ مژکدار وجود دارد
-
Brachiopoda
بازوپاتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از سلسلۀ جانوران با بدنی دوقسمتی که یا بهوسیلۀ پایک (pedicle) ماهیچهای به بستر دریا متصل میشوند یا آزادزی هستند و معمولاً یک دریچۀ پایکی شکمی و یک دریچۀ بازویی پشتی دارند و دارای جُبهای (mantle) هستند که حفرۀ جُبهای را میپ...
-
دوجانبه
لغتنامه دهخدا
دوجانبه . [ دُ ن ِ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) ذوجنبتین . (یادداشت مؤلف ). || ذات البین . دوسویی . دوطرفی : دوستی دوجانبه . احترام دوجانبه . قرارداد دوجانبه . محبت دوجانبه . خویش دوجانبه ؛ هم از طرف پدر و هم مادر یا هم نسبی و هم سببی . (یادداشت مؤلف ).
-
اره ماهی
لغتنامه دهخدا
اره ماهی . [ اَرْ رَ/ رِ ] (اِ مرکب ) نوعی ماهی غضروفی از دسته ٔ سگ ماهیها بطول تقریبی 2 متر که در جلو سرش زائده طویل استخوانی بنام رُستر (بدرازی حدود 1/5 متر) وجود دارد، در لبه های این زائده تعدادزیادی دندانهای نوک تیز و برنده قرار دارد که بظاهر بشک...
-
کیسه تنان
لغتنامه دهخدا
کیسه تنان . [ س َ / س ِ ت َ ] (اِ مرکب ) ج ِ کیسه تن . شاخه ای از جانوران پرسلولی که بدن آنها ساده ترین ساختمان پرسلولیها را دارد. این جانوران فاقد قرینه ٔ دوطرفی هستند و بدین سبب جزو گروه جانوران گیاهی شکل و از پست ترین حیوانات محسوب می شوند و از لح...
-
بندپایی
لغتنامه دهخدا
بندپایی . [ ب َ ] (اِ مرکب ) بندپاییان . شاخه ای از جانوران غیرذی فقار که دارای پوسته ٔ کیتینی هستند و دارای قرینه ٔ دوطرفی میباشند و بدنشان از بندها و حلقه های متعدد ساخته شده که در گونه ها و انواع مختلف آنها فرق میکند. و همچنین اندام حرکتی آنها هم ...
-
ذات البین
لغتنامه دهخدا
ذات البین . [ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مشترک میان دوتن یا دو قوم . میان دو کس یا دو جماعت ، دوجانبه . دوجانبی ، دوطرفی . که شامل هر دو جانب بود، اصلاح ذات البین . افساد ذات البین : رسول فرستادیم نزدیک برادر... و پیغامها دادیم رسول را که اندر آن صلاح ...
-
تخت جمشید
لغتنامه دهخدا
تخت جمشید. [ ت َ ت ِ ج َ ] (اِخ ) تخت جمشید آثار باقیمانده ٔ ارک و کاخ داریوش اول هخامنشی است ، که پس از گذشتن 189 سال از آغاز بنای آن ، اسکندر مقدونی ساختمان های آن را در سال 331 ق . م . سوزانده است . تخت جمشید در 56کیلومتری شمال شرقی شیراز و 6کیلوم...
-
عهد
لغتنامه دهخدا
عهد. [ ع َ ] (ع اِ) اندرز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وصیت . (از اقرب الموارد) : بدو گفت کاین عهد من یاد دارهمه گفت ِ بدگوی را باد دار. فردوسی .تو عهد پدر با روانت بداربه فرزندمان همچنین یادگار. فردوسی . || پیمان . (منتهی الارب ) (آنند...