کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوروی
لغتنامه دهخدا
دوروی . [ دُ ] (ص مرکب ) دورو. دوسو. که دارای دورویه است : دوروی است خورشید آیینه وش یکی روی در چین یکی در حبش . نظامی .کاغذ ورق دوروی داردکآماجگه از دوسوی دارد. نظامی .بلبل آن به که فریب گل رعنا نخوردکه دوروی است وفاداری یاران دورنگ . وحشی (از آنندر...
-
واژههای مشابه
-
گل دوروی
لغتنامه دهخدا
گل دوروی . [ گ ُ ل ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی است که یک روی آن زرد و روی دیگر سرخ و آنرا گل رعنا و زیبا خوانند و بجهت دورنگی آنرا گل قحبه نام نهاده اند و عرب آنرا وردالفجار خوانند و آنرا دورویه گل نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : هنگام گل...
-
جستوجو در متن
-
گل دودیمه
لغتنامه دهخدا
گل دودیمه . [ گ ُ ل ِ دُ دی م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) گل دوروی . رجوع به گل دورو و دوروی شود.
-
هبق
لغتنامه دهخدا
هبق . [ هََ ب َ ] (ع اِ) گل دوروی . (بحر الجواهر). رجوع به دوروی (گل ...) شود. گیاهی است . (معجم متن اللغة). و رجوع به هِبِق ّ شود.
-
دورویه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) doruye ۱. از دورو؛ از دو طرف.۲. (صفت نسبی) آنچه دارای دوروی باشد.
-
دورو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دوروی› doru ۱. ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشتوروی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد.۲. [مجاز] کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد؛ منافق؛ مزور: ◻︎ از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی: ۳۶۵).۳. (اسم) (زیست...
-
گل دوآتشه
لغتنامه دهخدا
گل دوآتشه . [ گ ُ ل ِ دُ ت َ ش َ / ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی . رجوع به همین کلمه شود.
-
اهل نفاق
لغتنامه دهخدا
اهل نفاق . [ اَ ل ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریاکار. منافق . دوروی . مرائی .
-
گل قحبه
لغتنامه دهخدا
گل قحبه . [ گ ُ ل ِ ق َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی . دزی گوید (ج 2 صص 794-795): «وردالحمار، نوعی از «بهار» یا «کریانتم » است . آنرا «وردالفخار» نیز نامند. و این گل از داخل سرخ و از خارج زرد است ». و ظاهراً صحیح کلمه وردالفجار، گل قح...
-
ذوجنبتین
لغتنامه دهخدا
ذوجنبتین . [ جَم ْ ب َ ت َ ] (ع ص مرکب )صاحب دو جنبه . صاحب دو طرف . صاحب دو جانب . صاحب دو روی . (کار، امر). دوطرفة. دوجانبه . دورویه . دوروی .
-
بی کارپوی
لغتنامه دهخدا
بی کارپوی . (نف مرکب ) که بیکار راه رود. که بی شغل بسر برد. که به کار تن درندهد : نه دوروی باید نه پیکارجوی نه بی دوست از دل نه بی کارپوی .(گرشاسبنامه ).
-
گل موجه
لغتنامه دهخدا
گل موجه . [ گ ُ ل ِ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی : به جام زرین همچون گل موجه درونش احمر باشد برونش اصفر.مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 236).
-
دورخه
لغتنامه دهخدا
دورخه . [ دُ رُ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی ) ذوالوجهین . صاحب دوروی . دورو. که پشت و روی آن یکسان باشد (در پارچه و جامه ). (یادداشت مؤلف ): موجه ؛ چادر و گلیم دورخه . (منتهی الارب ).