کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دورو
/doru/
معنی
۱. ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشتوروی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد.
۲. [مجاز] کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد؛ منافق؛ مزور: ◻︎ از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی: ۳۶۵).
۳. (اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] نوعی گل که یک روی آن زرد است و روی دیگرش سرخ؛ گل رعنا: ◻︎ از مجلس ما مردم دوروی برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل «دوروی» (فرخی: ۳۶۵).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ریاکار، غماز، فریبکار، مرائی، مزور، منافق
دیکشنری
ambidextrous, double-dealer, false, guileful, insincere, reversible, two-faced
-
جستوجوی دقیق
-
دورو
واژگان مترادف و متضاد
ریاکار، غماز، فریبکار، مرائی، مزور، منافق
-
دورو
فرهنگ فارسی معین
(دُ) 1 - (ص .) دارای پشت و روی یکسان . 2 - (عا.) دارای رفتار ریاکارانه ، منافق .
-
دورو
لغتنامه دهخدا
دورو. [ دُ ] (اِ) مخفف دروغ . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رجوع به دروغ شود.
-
دورو
لغتنامه دهخدا
دورو. [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوروی . هرچیز که دارای دورویه باشد. (ناظم الاطباء). || دارای دوجهت . دارای دوطرف : یکرویه کرد خواهد گیتی ترا از آن دورو ازاین جهت شده شخص نزار تیغ. مسعودسعد.یعنی که خور رفت از علودر جدی چون دف دورو. مجیر بیلقانی .- طب...
-
دورو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دوروی› doru ۱. ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشتوروی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد.۲. [مجاز] کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد؛ منافق؛ مزور: ◻︎ از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی: ۳۶۵).۳. (اسم) (زیست...
-
دورو
دیکشنری فارسی به عربی
منافق
-
دورو
لهجه و گویش بختیاری
duru دروغ.
-
واژههای مشابه
-
گل دورو
لغتنامه دهخدا
گل دورو. [ گ ُ ل ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی که رویی سرخ و رویی زرد دارد : گل زرد و گل دورو گل سرخ و گل نسرین ز درد و داغ دادستند ما را خط استغنی . منوچهری .رجوع به گل دوروی و گل دورنگ شود.
-
وادی دورو
لغتنامه دهخدا
وادی دورو. [ رَ ] (اِخ ) وادی الدوره . رودی است در اسپانیا که به اقیانوس اطلس میریزد. (از الحلل السندسیة ج 1 ص 28، 29، 333). و رجوع به وادی الدوره شود.
-
دورو احمد
لغتنامه دهخدا
دورو احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بردخون بخش خورموج شهرستان بوشهر. واقع در 102 هزارگزی جنوب خورموج در ساحل خلیج فارس کنار شوسه ٔ سابق بوشهر. 174 تن سکنه . آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
لاله ٔ دورو
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ دورو. [ ل َ / ل ِ ی ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان گل دورو است . (آنندراج ).
-
خان دورو
لغتنامه دهخدا
خان دورو. (اِخ ) یکی از راههای بین نوده بدشت یموت است . رابینو میگوید: از نوده به دشت یموت سه راه هست : جنوبی ترین آن خان دورو، و وسطی قراتپه و شمالی آن گردنه ٔ صادقانلی است . (از سفرنامه ٔمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 220).
-
من از آدمهای دورو و دروغگو اصلا خوشم نمیآید.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: men az âdemâ-ye doru-vo deruqgu xošem natte. طاری: az âyminhâ-ye dorü-vo dörövâǰen xâšem naya. طامه ای: mun az âdamâ-ye doru-vo duruvâǰen xâšom naɂaye. طرقی: mo oyminhâ-ye dorü-vo dörövâǰen-de xošom naya. کشه ای: mo az oymihâ-ye dori-yo dörü...